شهید مظلوم سید محمد حسینی بهشتی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة المظلومة، فاطمة الزهراء
بهشتی بهشتی بود.
قسمتی از سخنان حضرت امام خمینی (ره) درباره شهید سید محمد حسینی بهشتی:
این پیشامد برای همه ملت ما ناگواربود و اشخاصی که برای خدمت ، خودشان را حاضر کرده بودند و خدمتگزار این کشور بودند اشخاصی بودند که آنقدری که من آنها می شناسم، از ابرار بوده اند . اشخاصی متعهد بوده اند که در راس آنها مرحوم شهید بهشتی است.
ایشان را من بیست سال بیشترمی شناختم، مراتب فضل ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متاثرهستم، شهادت ایشان درمقابل اوناچیز است، مظلومیت ایشان در این کشور بود.
مخالفین انقلاب، افرادی که بیشترمتعهدند، موثرتردرانقلابند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار داده اند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمت ها، تهمت های ناگوار به ایشان می زدند .
ازآقای بهشتی اینها می خواستند یک موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را می شناختم و بر خلاف آنچه این بی انصاف ها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین، علاقه مند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می دانستم و شما گمان نکنید که این آقایان که وارد شدند در این شغل های دولتی، اینها یک اشخاصی بودند یا هستند که راهی برای استفاده جز این مقام ندارند .
اینها هر کدام اشخاص متعهدی بودند که در پیش مردم مقام داشتند، در پیش روحانیت مقام بزرگ داشتند و اینطور نبود که واخورده باشند که بخواهند بیایند اینجا انحصار طلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهائی که انحصار طلب بودند و می خواستند بهشتی و خامنه ای و امثال اینها را از صحنه خارج کنند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و صل علی عبدک الصالح روح الله الموسوی الخمینی
یا علی (ع)، مددی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة المظلومة، فاطمة الزهراء
در جریان اغتشاش خائنین به نظام و شهدا و همراهی غافلین که ندانسته سیاهی لشکر آنها شدند و کمکیار آنان شدند برای اجرای هدف شومشان، صحنه های دلخراشی از تلویزیون پخش شدکه یکی از آن صحنه ها مرا یاد امام غریبمان حسین علیه السلام انداخت.
دیدم که گروهی گرگ صفت خدانشناس، راه را بر آن مرد بستند و احاطه اش کردند و فقط چون ظاهرش آیینه سنت و دین بود با هر چه در دست داشتند یا حتی با دست خالی بر سرو صورتش کوبیدند. در مقابل چشم همسرش می زدند و او را مظلومانه به قتل رساندند و آن زن مظلوم در گوشه ای ایستاده بود و صحنه را می دید و بر صورت خود می زد
همان صحنه کربلا برایم تداعی شد که بر سر مولایم حسین ع ریختند و بی شرمی و بی حیایی خود را به نمایش گذاشتند و خواهرش زینب س ایستاده بود و نظاره می کرد و همان ها که حتی به طفل شیرخواره ای از این خاندان رحم نکردند
و همان ها که بعد از طراحی و اجرای آن بلای عظیم، یذبحون ابناء کردند و یستحیون نساء نمودند
و لعنت خدا و بندگان صالح و آزاده اش از ازل تا ابد بر این مردمان باد
وا حسیناه که پیروانت را که اینگونه می کشند بر سر تو که آیینه تمام نمای خدا بودی چه آوردند
اگر هر روز و هر شب برای مظلومیت تو وشیعیان تو عاشورا بخوانم و اشک بریزم باز هم اشکی که باید بر مظلومیتت ریخت بیش از این است
و اگر هر لحظه ان یرزقنی طلب ثاریکم مع امام مهدی بخوانم، آرام نخواهم گرفت چرا که لقد عظمت الرزیة و جلت و عظمت المصیبة
و ما مانده ایم و خاری در گلو در انتظار لثارات الحسیـــــن مولایمان مهدی عج
خدایا زندگی را محیا محمد ص و مرگمان را ممات محمد ص قرار بده
خدایا لعنت فرست بر اول ظالم حق محمد و آلش و آخر تابع له علی ذلک
اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله و علی قتله شیعته
دست به دعا برداشته ایم و منتظر ظهورت هستیم آقا
اللهم عجل ظهوره
یا علی ع مددی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة، فاطمة الزهراء
آقای موسوی، وای بر تو
مردم را به جان هم می اندازی و خیانت به خون شهدا می کنی؟ همان شهدایی که با خون خود ریشه درخت نظام جمهوری اسلامی را آبیاری کردند و امنیت را برای مردم ایران به ارمغان آوردند وگرنه ما هم کشوری بودیم مثل عراق یا افغانستان یا پاکستان زیر چکمه اسراییلی ها و آمریکایی ها.
آقای موسوی، وای بر تو
که تو برادر بسیجی و سپاهی نیستی، تو دشمن آنهایی و از آنها کینه به دل داری و حزب اللهی ها و انقلابی ها را ساحر نامیدی. تو برادر بسیجی و سپاهی نیستی، چرا که بسیجی و سپاهی پیرو ولی فقیه و گوش به فرمان رهبر است اما، تو در بیانیه هایی که صادر می کنی به رهبر آنها توهین می کنی و عملا هم خلاف حکم و دستور و فرمان رهبر مسلمانان زمان و مرجع تقلید شیعیان حرکت می کنی.
آقای موسوی، وای بر تو
تو خائن به خون شهدایی، چرا که وصیت نامه هر شهید را که می خوانی همگان را به برادری و اتحاد و به پیروی از امام و رهبری دعوت می کند و از مردم می خواهد تا گوش به حرف و مطیع امر رهبر باشند اما، تو خلاف امر رهبر حرکت کردی و هنوز هم برای رسیدن به مقاصد شومی که در سر داری در حال تلاش و کوششی. تو خائن به شهدایی هستی که خونشان پای برومند کردن نهال انقلاب اسلامی ریخته شد.
آقای موسوی، وای بر تو
تو بر خلاف خواسته ها و گفتمان و خط امام خمینی (ره) حرکت کردی که ای کاش همان زمان که حضرت امام فرمودند اگر به خاطر خدماتت به انقلاب نبود تو را خائن به انقلاب و ملت معرفی می کردم، ای کاش همان زمان خدمتی در پرونده ات ثبت نبود تا امروز پس از بیست سال برنخیزی و عده ای را داغدار عزیزانشان نکنی.
آقای موسوی، وای بر تو
چگونه پاسخ خون های بی گناهان ریخته شده را در مقابل خدا خواهی داد؟ همان قریب سیزده میلیونی هم که به تو رأی دادند، شک نکن که حداقل هشت، نه میلیون آنها به طور قطع، پیرو محض امر ولایتند و از رأیی که به تو دادند، پشیمانند.
آقای موسوی، وای بر تو
به چه دل بسته ای؟ به آن سه، چهار میلیون معاند و مخالف نظام جمهوری اسلامی که دنبال سرت قد علم کرده اند یا به حمایت دشمنان تاریخی قسم خورده ی ایران همچون انگلیس و آمریکا و اسراییل؟ شاید هم به کاغذ پاره هایی که حجاریان برایت سیاه می کند و در شوراندن اراذل و اوباش و منافقان خائن و یا شوراندن و اغفال جوانان غافل و تشویق آنها به شورش در خیابان ها به عنوان بیانیه از طرف تو و با تأیید تو منتشر می کند دل بسته ای؟
آقای موسوی، وای بر تو
کلاهت را قاضی کن و بگو هدف تو خدمت به مردم بود؟ مردم به تو رأی ندادند که خدمت کنی، شهرشان را بر سرشان خراب میکنی؟ تو یا تشنه قدرت بودی یا به دنبال رسیدن به افکار شومی که نظام جمهوری اسلامی و مردم شهید پرور و مظلوم آن را نشانه گرفته است.
آقای موسوی، وای بر تو
سرنوشتی بدتر از بنی صدر را برایت آرزو می کنم که دامنت آلوده به جنایت شد و خون های ریخته شده مظلومان و آه دل خانواده های داغدار تو را رها نخواهد کرد. خدا از تو نگذرد که مردم را به جان هم انداختی و خون به دل خانواده های شهدا و ایثارگران و رهبر مظلوم و عزیزمان کردی.
بسم الله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله و الفتح...و رأیت الناس فی دین الله افواجا...فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا
یا علی (ع) مددی
بسم رب الشهداء والصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة، فاطمة الزهراء
اگر کسی هست که خطبه نماز جمعه تهران در تاریخ 29 خرداد 1388 را نشنیده است، حتما بخواند.
به رغم مدعیانی
که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای
یا علی ع
عوامل پشت صحنه حمله به کوی دانشگاه
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک یا فاطمة الزهراء
خطاب به دانشجویان
بالاخص دانشجویان دانشگاه تهران
و خصوصا خوابگاهیان و سکنه کوی دانشگاه
نیمه های شب ساعت 2 (بامداد 25 خرداد 1388)، عده ای به کوی دانشگاه حمله می کنند و دانشجویان را از زیر پتو بیرون می کشند و و به ضرب و شتم آنان می پردازند. بهانه این گروه این است که این دانشجویان در شلوغی ها و آشوب های چند شب اخیر امیرآباد دخیل بوده اند. شروع به ضرب و شتم دانشجویان کوی کرده، در اتاق ها را می شکنند و وسایل و کتاب های دانشجویان را به می ریزند و از بین می برند.
بین این دانشجویان تعدادی از دانشجویان بسیجی هم بوده است و آنها نیز مانند بقیه مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. یکی از دانشجویان بسیجی حاضر در کوی می گوید که جلوی چشم خودم یکی از بچه ها را از طبقه دوم به پایین پرت کردند. این شواهد نشان می دهد که هدف این گروه ایجاد رعب و وحشت در بین دانشجویان و برانگیختن احساسات و اعتراض آنان بوده هست و نه احیانا دستگیری دانشجویان آشوبگر، چرا که برای اینکار نیازی به خراب کردن اموال و در و دیوار خوابگاه و یا پرت کردن دانشجو به پایین نیست.
آن گروه ضارب از صحنه خارج شده و تعدادی از دانشجویان زخمی و عده ای دستگیر شده اند. فردا صبح دانشجویان حاضر و ناظر قضیه کوی، خبر را در دانشگاه سر جلسه امتحان به بقیه همکلاسی هایشان می رسانند و به خواست دانشجویان و با هماهنگی شورای ریاست و آموزش امتحانات کنسل می شود.
فردای آن روز یکی از سران به اصطلاح اصلاح طلبان، در جمع دانشجویان متحصن در اعتراض به حادثه شب گذشته کوی حاضر می شود و به سخنرانی می پردازد و از دانشجویان کوی حمایت می کند و حادثه شب گذشته را محکوم می کند.
همزمان سایت های گوناگون ضد دینی و سایت های اصلاح طلبان در حرکتی گسترده تیتر می زنند که حمله لباس شخصی ها به کوی و به خاک و خون کشیدن کوی دانشگاه محکوم است و اعلام می کنند که فلان اصلاح طلب دلسوز(!!!!) در جمع دانشجویان حاضر شده و به حمایت از آنان پرداخته است.
دانشجویان و جوانان روشن، آگاه و بیدار بدانید که این ها دست در دست هم داده اند و با حمایتی که از طرف بیگانگان و دشمنان ملت ایران می شوند، می خواهند عطش قدرت خود را فرو بنشانند. همه این برنامه ها از سوی عالیجنابان سه نفره و عوامل و مهره های آن ها آب می خورد.
برای آنها دانشجوی بسیجی، انجمن اسلامی، دفتر فرهنگی، یا یک دانشجوی فارغ از فعالیت سیاسی فرقی ندارد. اینها فقط دنبال رسیدن به اهداف خود هستند و رسیدن به هدف وسیله را برایشان توجیه می کند.
این تشنگان قدرت برای رفع عطش خود دست به هر کاری می زنند. به حریم مقدس دانشگاه و دانشجو حمله می کنند و حرمت آن را می شکنند و تقصیر را به گردن گروهی دیگر که اصل دشمنیشان با آنهاست می اندازند. سپس در محل حاضر شده و قیافه حق به جانب و حامیانه به خود می گیرند. از طرفی هم رسانه های بیگانه شدیدا از آنها حمایت کرده و در جنگی روانی و گسترده، جنایتشان را به نفع خودشان تمام میکنند.
بدانید و آگاه باشید که این توطیه ها برای رسیدن به قدرت است و مبادا بگذاریم که از ما برای رسیدن به اهدافشان استفاده کنند.
دانشجو بیدارو آگاه و در صحنه است و دست این عالیجنابان بیش از پیش برای این ملت رو شده است.
ما دانشجویان ایران زمین صراحتا اعلام میکنیم که از اغتشاش های اخیر حمایت نکرده و از آن بیزاریم و حامیان و برنامه ریزان و عوامل پشت صحنه آن را محکوم میکنیم.
حمله به حریم مقدس دانشگاه را محکوم می کنیم و از مسوولین می خواهیم که مجدانه این فاجعه را پیگیری کرده و به محاکمه کسانی که در این جنایت ها دست دارند بپردازند.
قضیه 18 تیر نیز اکنون بیش از پیش برایمان روشن شده است و به واضح می دانیم که در پشت آن برنامه نیز چه کسانی و با چه اهدافی دست داشته اند.
ما دانشجویان نیازی به اعلام حمایت عوامل پشت صحنه این توهین ها و حرمت شکنی ها و ستمگری ها نداریم. شما هم بهتر است امید خود را از حمایت دانشجو قطع کنید و به حمایت همان اراذل و اوباش سابقه دار که در خیابان ها به صف کرده اید دل ببندید.
دانشجو بیدار باش ... امروز وظیفه دینی و ملی من و تو حفظ اتحاد، روشنگری و نا امید کردن تشنگان قدرت است.
یا علی (ع) مددی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة، فاطمة الزهراء
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)، یا فاطمةالزهرا(س)
میلاد با سعادت حضرت فاطمه زهرا(س)،
دختر پیامبرخاتم(ص)، مادر سادات و خیر النساءالعالمین مبارک باد.
یا زهرا (س) مددی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة
زمان: ایام انتخابات دهم دوره ریاست جمهوری-قبل از مناظره موسوی و احمدی نژاد
اوضاع تبلیغاتی درهم و برهم بود. هر کسی حرفی می زد. همه احزاب و جناح ها به دولت نهم در برنامه های تبلیغاتیشان حمله می کردند. از گوشه و کنار و در سایت ها می شنیدم و می خواندم که خانواده فلان شهید و بهمان شهید از فلانی حمایت کرد. ساعتی بعد خبری دیگر اعلام می شد که پدر و مادر و خواهر برادرهای فلان شهید از دیگری حمایت می کنند.
کاندیدای مورد نظرم را انتخاب کرده بودم اما از این همه اختلاف نظر دلم گرفته بود. از اینکه می دیدم هر کسی خود را مدافع و پیرو خط امام می داند اما حرف هایشان با هم نمی خواند و هزاران حرف از طرف امام مطرح شده است.
دلم گرفته بود، نه غصه دار بودم. از آن نوع غصه ها که در چهره نمایان است و نمی توان آن را پنهان کرد. غصه دار بودم از اینکه می دیدم رهبرمان مدام در سخنرانی هایشان به وضوح حرف هایی را می زنند اما در این بازار قدرت آنقدر گرم شده اند که توجهی به فرمایشات رهبر نمی کنند. آنقدر ناراحت بودم که صدایم گرفته بود و حتی نمی توانستم اعتراضی به این مساله بکنم. تنها توصیه ای که به من شد از طرف مادرم بود که به جای سکوت و غصه، پیشنهاد فعالیت تبلیغاتی را به من داد اگر چه باز هم سکوتم را نشکستم و بغضم را نیز.
سالروز آزادی خرمشهر بود و تصمیم گرفتم مطلبی در مورد شهید سید محمد جهان آرا در وبلاگ بزنم. برای اولین بار به طور تقریبا کاملی خودم نیز با سوابق و قدرت و ایمان محمد جهان آرا آشنا شدم.
به ذهنم رسید که اگر شهدا بودند در این معرکه چه می کردند. از یکی از همرزمانشان پرسیدم. سکوت کرد. شاید او هم دلش گرفته بود..
گفتم اگر جهان آرا، همت، باکری بودند در این آشوب و بلوا چه می کردند؟
گفت به فلانی و بهمانی و .... نگاه کن ببین الان چه می کنند. آنها هم مانند همین هایی بودند که اسمشان را آوردی و اگر شهید می شدند به مانند آنان آوازه شان بلند می شد. گفت که همه اینها ولایت مدارند و چون آقا به وضوح این دولت را تایید کرده است پیرو آقا هستند. مثلا فلانی و بهمانی نظرشان با نظرات دولت نهم در اداره کشور متفاوت است اما چون حضرت آقا دولت را تایید کرده اند سکوت کرده اندو بعضی دیگر هم که با دولت هم نظر هستند، مشغول خدمت هستند.
زمان: ایام انتخابات دهم دوره ریاست جمهوری-بعد از مناظره موسوی و احمدی نژاد
اول مناظره بهت زده شده بودم. دهنم از تعجب باز مانده بود. آخر مناظره خوشحال بودم از اینکه یک نفر پیدا شد و حرف دل بچه حزب اللهی ها را بعد از 12 سال زد. و خوشحال تر از اینکه این بغض های در گلو مانده از رسانه ملی در برنامه ای که جزء پربیینده ترین برنامه ها بود پخش شد. و ناراحت بودم از اینکه حرف هایی هم زده شد که باور کردنش تلخ بود..
زمان: ایام انتخابات دهم دوره ریاست جمهوری-قبل از مناظره کروبی و احمدی نژاد(بعد از ظهر)
بعد از چند روز دوری از همان رزمنده پرسیدم که دیدید احمدی نژاد چه گفت؟ نظرتان چیست ؟ بعد از کمی صحبت و از این در و آن در گفت، خیلی ناگهانی و با حالتی جدی و عجیب گفت: به نظرم او یکی از یاران امام زمان عج است. چشمانم گرد شده بود. گفت: جدی می گویم حتما یار امام زمان است که اینقدر با شجاعت و قدرت با صاحبان قدرت درگیر شده است.چند لحظه ای با تعجب نگاهمان به هم دوخته شد. آخر او هیچ وقت در مورد کسی نظری نمی داد. چه برسد به این که همچین حرفی بزند. دید تعجب کردم بعد از آن چند لحظه تلاقی نگاه، سکوت را شکست و حرفی زدکه هر دو بلند خندیدم و بقیه آمدند جویا شدند که به چه می خندید.!
زمان: ایام انتخابات دهم دوره ریاست جمهوری-بعد از مناظره کروبی و احمدی نژاد
مناظره شروع شد. همه نشسته بودیم و تماشا می کردیم. هیجان داشتم و صلوات می فرستادم. قضیه خیلی جدی شده بود. تصمیم ندارم حرف ها را مطرح کنم. اما آخرای مناظره بود. چشمانم پر از اشک شده بود. مخصوصا بعد از اینکه آقای احمدی نژاد در مورد یکی از سوالهایش خیلی پافشاری می کرد. در این مملکت چه خبر است. برگشتم با چشمانی پر از اشک و صدایی که از زور ناراحتی و بغض می لرزید به او گفتم: دلم می سوزد. دلم برای شماها می سوزد. دلم برای حاج احمد کاظمی می سوزد. برای آنهایی که جان خود را کف دست گذاشته و برای این انقلاب این مملکت صبح تا شب می دوند می سوزد. ما این همه خون دادیم این همه شهید دادیم که یک سری بنشینند بر تخت قدرت و معلوم نباشد چه می کنند؟ خودم را کنترل کردم. عکس همه شهدایی که یک عمر از وقتی که خودم را شناختم آنها را نیز شناختم...نه بهتر است بگویم با آنها بود که خودم را شناختم، عکس همه شان جلوی چشمم رد می شد. شهید محمد جهان آرا، حاج احمد متوسلیان، شهید احمد کاظمی، همه جوانانی که اسم و عکسشان بر سر در کوچه ها و دیوار خانه هایمان نصب است. می فهمند خون یعنی چه؟ می فهمند جان یعنی چه؟ دل خون را که می دانم نمی فهمند.
حرفی نزدم چون دیدم او از من به هم ریخته تر است. چه بر سر ما آمد؟ خون را به بازی نگیرید که بد حساب رسی دارد.
هنوز هم نمی توانم باور کنم که چه بر سر ما آمده است.
یا علی (ع) مددی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة، فاطمة الزهراء
حادثه تروریستی در زاهدان...
در اثر انفجاری که پنجشنبه شب، در شهر زاهدان استان سیستان بلوچستان در مسجد امیرالمومنین (ع) رخ داد، عده ای از هموطنانمان شهید و مجروح شدند.
اگر ببینی که دوستانی که با هم بزرگ شده اید و عمری با هم بوده اید، یکی یکی جلوی چشمانت پرپر می شوند چه حسی خواهی داشت؟
اگر بچه های بی گناه به دست فاسقان، به خاک و خون کشیده شوند و کاری از دستت برنیاید با کدام روحیه به زندگی ادامه خواهی داد؟
پنجشنبه 7 خرداد 1388، در مسجد امیرالمومنین (ع)، فردی که به خود مواد منفجره بسته بود وارد مسجد شد و درست زیر گنبد مسجد در بین مردم مومن و عزادار و محب اهل بیت، خود را به درک واصل کرد و عدهای را به خاک و خون کشید. پس از انفجار درگیری هایی نیز در سطح شهر دیده می شد.
خبرها حاکی است که 24 نفر از جوانان شیعه در این حادثه شهید و حدود 80 نفر مجروح شدند. برای دیدن اسامی شهدا و خبرهای تکمیلی اینجا کلیک کنید.
سال هاست که جوانان شیعه سیستانی، در چنین اقدامات تروریستی به شهادت می رسند، اما از رسانه ها خبری در این باره منتشر نمی شود.
در استان سیستان و بلوچستان، مدام عملیات های تروریستی توسط گروه وهابیت شکل میگیرد و روز به روز فعالیت این فرقه گمراه و دروغین در حال گسترش است.
نکته قابل تامل اینجاست که چرا نیروی انتظامی یک شهر واقع دریک استان مرزی کشور، باید آنقدر توانمند و مجهز و سازمان یافته نباشد که بتواند جلوی اقدامات تروریستی فرقه وهابیت را بگیرد؟
فعالیت و تبلیغات این گروه به نحوی است که بعضی از جوانان سنی را تحت تاثیر قرار داده است و از طرفی جوانان شیعه نیز صبرشان لبریز شده و به این می اندیشند که مقابل به مثل کنند و انتقام خون بی گناهان را با عملیات شهادت طلبانه بگیرند، اگر هم تا کنون صبر کرده اند فقط به خاطر ولایت پذیری آنهاست.
با توجه به بیانات مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای در گذشته و بیانات اخیر ایشان در جمع مردم کردستان مبنی بر اتحاد بین سنی و شیعه، آیا این بی توجهی مسوولین ذی ربط در جهت ایجاد وحدت بین سنی و شیعه است؟
آیا وقت آن نرسیده که مسوولین به طور جدی تر چاره ای بندیشند و جدیتر و مصرتر برای ایجاد امنیت در این استان و در شهر مرکزی آن، نیرو بسیج کنند؟
درد دل مردم شهر زاهدان و جوانان مومنش این است که چرا رسانه ها از کشتار مردم شیعه لبنان می گویند، و از مردم سنی فلسطین حمایت میکنند، اما حتی در انتشار خبر شهادت پی در پی مردم زاهدان کوتاهی می کنند؟
آیا امنیت ایران به وجود امنیت در استان های مرزی ارتباط مستقیم ندارد؟
آیا امنیت ایران به خاطر از جان گذشتگی و ایثار و ایستادگی جوانان مومن در شهرهای مرزی کشور نیست؟
ضمن عرض تسلیت شهادت جوانان مظلوم به پیشگاه حضرت مهدی (عج)، که غم سالهای طولانی غربت شیعه را بر دل مبارکش دارد، این پست جهت اطلاع رسانی از وضعیت شهر زاهدان و مظلومیت مردم مومن آن شهر درج گردید..
متن پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حادثه خونین تروریستی در زاهدان که به شهادت جمعی و مجروح شدن جمع بیشتری از ارادتمندان به اهل بیت نبوت در روز شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها انجامید، موجب تاسف و تاثر و نگرانی فراوان اینجانب گردید.
تعرض به جان مردم مومنی که برای عبادت خداوند و عرض ارادت به اهل بیت علیهم السلام در خانه خدا گرد آمدهاند، جنایت بزرگی است که خداوند مرتکبان و مسببان آن را نخواهد بخشید: "و من یقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه ".
مباشران این جنایت اگرچه ممکن است بر اثر عصبیت و جهل مرتکب این گناه بزرگ شده باشند؛ لیکن نمیتوان تردید کرد که دست طراحان سیاسی برخی قدرتهای مداخلهگر و دستگاههای جاسوسی آنان نیز به خون بیگناهان این حادثه خونین آلوده است.
ایجاد فتنه و آشوب و برادرکشی میان مسلمانان در کشورهای این منطقه و در کشور عزیز ما یکی از هدفهای همیشگی دشمنان جمهوری اسلامی بوده و تنها با هوشیاری مردم و پیگیری مسئولان میتوان جلو این خباثت و رذالت سیاسی را گرفت.
لازم است، مردم مومن و بیدار زاهدان و دیگر شهرها در آن استان و همه جای کشور توجه کافی به توطئه دشمنان داشته باشند و با حفظ یکپارچگی و وحدت اسلامی و ملی، دشمنان ایران و اسلام را ناکام سازند.
لازم است، علما و معتمدان اهل تسنن در آن استان مواضع قاطع خود را در بیزاری از مفسدانی که به نام دفاع از اهل سنت دست به چنین جنایاتی میزنند، بار دیگر صریحا ابراز نموده، مردم را از کید و مکر دشمن آگاه سازند و نیز لازم است علما و متنفذان شیعه همگان را از نیت شوم دشمنان که ایجاد کینههای مذهبی و قومی است مطلع ساخته از واکنشهای نسنجیده و عصبی جلوگیری نمایند.
مسئولان و ماموران امنیتی و سیاسی باید با هوشیاری و جدیت از امنیت عموم مردم مسلمان پاسداری نموده، عاملان این جنایت را به پنجه عدالت بسپرند.
اینجانب به خانوادههای داغدار، همدردی و تسلیت خود را معروض داشته، علو درجات برای شهیدان و شفای عاجل برای مجروحان از خداوند متعال مسئلت مینمایم.
سیدعلی خامنهای
8 خرداد 1388 ،4 جمادی الثانی 1430
جوانان مومن و ولایت مدار اقصی نقاط ایران و شهر زاهدان، با توجه به خواست حضرت آقا مبنی بر هوشیاری برای جلوگیری از این رذالت های سیاسی، آیا وقت آن نیست که در جهت برقراری امنیت در این مناطق چاره ای بیاندیشیم؟
و همچنین خواستار رسیدگی جدی مسوولین و بالاخص نیروی انتظامی و سپاه پاسداران، برای ایجاد امنیت در شهر زاهدان و تلاش آنها برای پایان دادن به حملات و اقدامات تروریستی علیه مردم مظلوم آن شهر، هستیم.
یا علی (ع)، مدد
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة المظلومة
ای کاش ما دختران و زنان به نام کنیزان حضرت زهرا(س) در کوچه های بنی هاشم گرداگردت حلقه می زدیم، سیلی و شلاق آن نامردان را به جان می خریدیم و نمی گذاشتیم آن پست فطرتان حرمت ناموس خدا را بشکنند.
ای کاش پهلوی ما شکسته می شد اما تا ابد داغدار غمت نبودیم.
یا مولاتی، تا ابد شرمنده ایم از ماجرای کوچه..
ای کاش همه ما، بین دیوار و در جان می دادیم و فدای یاس علی(ع) می شدیم.
یا مولاتی یا فاطمة الزهرا(س)
لعن الله قاتلی فاطمة الزهراء
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة المظلومة، فاطمة الزهراء
سید محمد جهان آرا کیست؟
تولد و کودکی
به سال 1333 در خانوادهای مستضعف، مسلمان، متعهد و دردکشیده در خرمشهر متولد شد. پایبندی خانواده او (بویژه پدرش) به اسلام عزیز باعث گردید که از همان کودکی عشق به خدا و خاندان عصمت و طهارت(ع) در جان و قلب محمد ریشه دواند. از همین ایام وی تحت نظر پدر بزرگوارش به فراگیری قرآن مجید پرداخت.
فعالیتهای سیاسی – مذهبی
شهید جهانآرا از شرکت در جلسات مسجد امام صادق(ع) خرمشهر شروع شد. واز همان زمان مبارزه جدی او علیه طاغوت آغاز شد. در سال 1348 – در سن 15 سالگی – تحت تاثیر جنبش اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همراه عدهای از دوستان فعال مسجدیاش وارد مبارزات سیاسی شد. ابتدا به برپایی جلسات تدریس و تفسیر قرآن در مساجد پرداخت؛ ضمن آنکه در مبارزات انجمنهای اسلامی دانشآموزان نیز شرکتی فعال داشت. در اواخر سال 1349 همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزبالله خرمشهر درآمد. افراد این گروه با هم میثاقی را نوشته و امضاء کردند و در آن متعهد شدند که تحت رهبری حضرت امام خمینی(ره) تا براندازی رژیم منفور پهلوی از هیچ کوششی دریغ نکرده و از جان و مال خویش برای تحقق این امر مضایقه نکنند. بعد از آن، برای عمل به مفاد عهدنامه و به منظور خودسازی، روزه میگرفتند و به انجام عباداتشان متعهد بودند. این گروه برای انجام نبردهای چریکی، یکسری از ورزشها و آمادگیهای جسمانی را در برنامههای روزانه خود قرار داده بودند تا در ابعاد جسمانی و روحانی افرادی خود ساخته شوند. در سال 1351 این تشکل به وسیله عوامل نفوذی از سوی رژیم منحوس پهلوی شناسایی شد و شهید جهانآرا، به همراه سایر اعضای آن دستگیر گردیدند. پس از مدتی شکنجه و بازجویی در ساواک خرمشهر، سید محمد به علت سن کم به یکسال زندان محکوم و به زندان اهواز منتقل گردید. مدتی که در زندان بود در مقابل شدیدترین شکنجهها مقاومت میکرد، به همین جهت دوستانش همیشه از طرف او خاطر جمع بودند که هرگز اسرار و اطلاعات را فاش نخواهد کرد. ایشان با اخلاق و رفتار پسندیده و حسن برخوردش، عدهای از زندانیان غیرسیاسی را نیز به مسیر مبارزه و سیاست کشانده بود. پس از آزادی از زندان، پرتلاشتر از گذشته به فعالیت خود ادامه داد و ساواک او را احضار و تهدید کرد تا از فعالیتهای سیاسی و اسلامی کنارهگیری کند. تهدیدی بینتیجه، که منتهی به نیمه مخفی شدن فعالیتهای او و دوستانش گردید. پس از اخذ دیپلم (در سال 1354) برای ادامه تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد و برای شکلگیری انجمن اسلامی این مرکز دانشگاهی تلاش نمود. در این زمان در تکثیر و پخش اعلامیههای امام امت(ره) و نیز انتشار جزوهها و بیانیههای افشاگرانه علیه سیاستهای سرکوبگرانه رژیم فعالیت میکرد. در سال 1355 به دلیل ضرورتی که در تداوم جهاد مسلحانه احساس میکرد به گروه منصورون پیوست. از همین دوران بود که به دلیل ضرورتهای کار مسلحانه مکتبی، ناچار به زندگی کاملاً مخفی روی آورد. سال 1356 مامور جابجایی مقادیری سلاح از تهران به اهواز شد. در حالی که گروه توسط عوامل نفوذی ساواک شناسایی شده و گلوگاههای جاده تهران – قم توسط مامورین کمیته مشترک ضدخرابکاری کنترل میشد، وی ماهرانه خودرو حامل سلاحها را از تور ساواک عبور داد و به اهواز رساند با همین سلاحها محمد و دوستانش دست به اجرای تعدادی عملیات مسلحانه (هماهنگ با اعتصاب کارگران شرکت نفت در اهواز) زدند. در کنار فعالیتهای مسلحانه، امور سیاسی – تبلیغی را نیز از یاد نمیبرد و دامنه فعالیتهایش را به شهرهای تهران، قم، یزد، اصفهان و کاشان گسترش داد. در تاریخ 2/2/1357 سیدعلی جهانآرا، برادر سیدمحمد نیز توسط ساواک به شهادت میرسد.
فعالیتهای دوران انقلاب
در بهار و تابستان سال 1357 محمد تصمیم میگیرد تا به منظور گذراندن آموزش و کسب تجارب نظامی بیشتر همراه با عدهای از دوستان خود به سوریه و اردوگاههای مقاومت فلسطین برود. شهید حجتالاسلام سیدعلی اندرزگو مسئولیت اعزام سید محمد و دوستانش را عهدهدار میشود. پس از اعزام گروهی از یاران محمد و همزمان با راهی شدن خود او، کشتار مردم تهران در میدان ژاله سابق توسط رژیم صورت میگیرد که محمد را از رفتن به خارج منصرف مینماید. او تصمیم میگیرد در ایران بماند و به مبارزه در شرایط حاد آن دوران ادامه دهد. در پاییز سال 1357 در پی اعزام تانکهای ارتش رژیم شاه به خیابانهای اهواز و کشتار مردم، سید محمد و دوستانش تصمیم به دفاع مسلحانه از مردم تظاهر کننده میگیرند. در یک درگیری سنگین با نیروهای زرهی رژیم، حدود 30 نفر از مزدوران و چماقداران شاهنشاهی را مجروح میکنند و سالم به مخفیگاه خویش باز میگردند. با پیروزی انقلاب اسلامی در بیست و دوم بهمن 1357 سید محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر باز میگردد. تشکیل کانون فرهنگی نظامی خرمشهر به منظور حراست از دستآوردهای فرهنگی، سیاسی انقلاب اسلامی و تلاش در جهت تعمیق و گسترش آنها و جلوگیری از تحقق توطئههای عوامل بیگانه، که با طرح مساله قومیت و ملیت سعی در ایجاد انحراف در ادامه مبارزه و مسیر انقلاب داشتند، شهید جهانآرا همراه عدهای از یاران خویش کانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر را تشکیل داد تا با بسیج مردم و نیروهای جوان و تشکل حرکت سیاسیشان، آنان را در دفاع از انقلاب و مقابله با توطئههای دشمنان آماده نماید. شهید جهانآرا خود مسئولیت شاخه نظامی کانون را عهدهدار گردید و با توجه به تجربیات و آگاهیهای نظامی، به آموزش برادران و سازماندهی آنان پرداخت و با عنایت به اطلاعاتی که از جنگ چریکی و شهری داشت، شهر را به چندین منطقه تقسیم کرد و مسئولیت حفاظت از هر منطقه را به عهده تیمهای مشخص نظامی گذارد که شاخه نظامی کانون به عنوان واحد اجرایی دادگاه انقلاب عمل میکرد. کانون توانست به یاری دادگاه انقلاب، عدهای از عمال حکومت نظامی و برخی از سرمایهداران بزرگ را، که عوامل مزدور بیگانه توسط آنان کمک مالی میشدند، دستگیر و به مجازات برساند. تشکیل سپاه خرمشهر و مقابله با توطئهها شهید جهانآرا در شکلگیری سپاه خرمشهر نقش فعال و اساسی داشت و ابتدا مدتی مسئولیت واحد عملیات را به عهده گرفت. در آن زمان با توجه به ضعف عملکرد دولت موقت در تامین خواستههای طبیعی و اولیه مردم محروم منطقه، گروهکهای چپ و راست تلاش داشتند نظام و کل حاکمیت آنرا زیر سئوال برده و مردم را نسبت به انقلاب و رهبری آن بدبین و به مقابله با آن بکشانند. جریان منحرف و وابسته «خلق عرب» نیز به عنوان یکی از ابزارهای استکبار جهانی، در منطقه قد علم کرده بود تا برای اشاعه اهداف استکبار، با پشتیبانی حزب بعث عراق، اعلام موجودیت نماید و عملاً با طرح اختلاف شیعه و سنی، برای تجزیه خوزستان و رویارویی همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی ایران برخیزد. شهید جهانآرا در این شرایط به فرماندهی سپاه خرمشهر منصوب شد. شهید جهانآرا با بکارگیری پاسدارن انقلاب و همکاری مردم، این آشوب را سرکوب و با عناصر فرصتطلب قاطعانه برخورد کرد و به لطف خدای تبارک و تعالی بساط این گروهک ضدانقلابی برچیده شد. از اقدامات مهم و حیاتی شهید در این زمان، تشکیل یک واحد عمرانی در سپاه بود؛ زیرا جهادسازندگی در این شهر هنوز راهاندازی نشده بود. ایشان برادران سپاه را برای حفاظت از دستآوردهای انقلاب و ایستادگی در مقابل عوامل بیگانه تشویق و ترغیب میکرد تا به خدمت و امداد برادران روستایی و عرب ساکن در نقاط مرزی که در معرض تهاجم فرهنگی عوامل بیگانه قرار داشتند، بشتابد و با کار عمرانی و فرهنگی زمینههای عدم پذیرش در مقابل نفوذ دشمن را در مردم تقویت کنند. در واقع وی دو عامل فقر و جهل را زمینه اساسی فعالیت ضدانقلاب در منطقه میدانست و با درک این مساله ضمن تکیه بر مبارزه پیگیر علیه عوامل بیگانه، به ضرورت کار فرهنگی و تامین نیازهای مردم منطقه اصرار فراوان داشت. نقش شهید در خنثیسازی کودتای نوژه شهید جهانآرا در جریان کودتاه نوژه به منظور جلوگیری از هرگونه حرکت و اقدام ضدانقلاب در پایگاه سوم دریایی خرمشهر، از سوی شورای تامین استان خوزستان به سمت فرماندهی این پایگاه منصوب گردید و به کمک نیروهای مومن و معتقد، تا تثبیت اوضاع و کشف بخشی از شبکه کودتا در میان عناصر نیروی دریایی، این مسئولیت را عهدهدار بود. ایشان ضمن اینکه با زیرکی و درایت در خنثی کردن این توطئه عمل میکرد، در بین پرسنل نیروی دریایی نیز از مقبولیت خاصی برخوردار بود و همه مجذوب اخلاق، رفتار و برخوردهای اصولی وانقلابی او شده بودند.
در سال 1358 محمد ازدواج کرد. همسر او خانم صغرا اکبرنژاد است که سالها علیه رژیم شاه جنگیده و در زندان با خاله محمد آشنا شده بود. خاله محمد زمینه آشنایی این دو را فراهم کرد. آنها مدتها با یکدیگر مراوده و همکاری انقلابی داشتند و سرانجام در سال 58 محمد به دختر جوان همرزمش پیشنهاد ازدواج داد و او پذیرفت. ازدواجشان چون دیگر همردیفان آنها در نهایت سادگی برگزار شد. و آنها زندگی صمیمانه ای را آغاز کردند. آن روزها محمد سخت درگیر مسؤولیتهایی بود که بعد از انقلاب بر شانهاش گذاشته شده بود
حماسه خونینشهر در غروب روز 31 شهریور 1359 شهر خرمشهر را زیر آتش گرفتند و مطمئن بودند که با دو گردان نیرو ظرف مدت 24 ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه، به آبادان دسترسی پیدا کنند و در فاصله کوتاهی به اهواز رسیده و خوزستان عزیز را از کشور جمهوری اسلامی جدا نمایند. اما پیش بینی متجاوزین بعثی به هم ریخت و آنها در مقابل مقاوت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را (بیش از دو لشکر) در این نقطه، زمین گیر کرده و 45 روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از دو پل کارون و بهمنشیر، آبادان را به محاصره در آورند. شهید جهان آرا در مورد یکی از صحنه های این حماسه عاشورایی می گوید: «امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را می دیدیم. بچه ها توسط بی سیم شهادتنامه خود را می گفتند و یک نفر پش بی سیم یادداشت می کرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچه ها می خواستند شلیک کنند، گفتم: ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانکها همه طرف را می زدند و پیش می آمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپی جی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچه ها زدند. دومی در حال عقب نشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقب نشینی تانک، بلند شدم و داد زدم: الله اکبر، الله اکبر، ... حمله کنید؛ که دشمن پا به فرار گذاشته بود...» جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی در این باره می گوید: «وارد حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید می آمد. در داخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشورا است. همین طور بچه ها در خون خودشان می غلطند. اسلحه ام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچه ها را از دست دادیم! در حالی که شدیداً متأثر شده بود، مثل کوه، استوار و مصمم گفت: اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم، ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد.» آنها بادست خالی در حالی که اسلحه و مهمات نداشتند و سیاست بازانی چون بنی صدر ملعون و مشاورین جنگی او معتقد بودند که خرمشهر و آبادان ارزش سیاسی – نظامی ندارد، باید زمین داد تا از دشمن، زمان گرفت و ... با چنگ و دندان شجاعانه قدم به قدم و کوچه به کوچه با مزدوران بعثی جنگیدند و به فرمان رهبر و مقتدای خود، مردانه ایستادگی کردند و با توجه به اینکه پاسداران سپاه خرمشهر کم بودند با عده ای از مردم مسلمان و مؤمن، مانع اشغال شهر شدند. تا اینکه رزمندگان، خودشان را در گروه های کوچک (در حد دسته و گردان) به آنها رسانده و تحت فرماندهی این سردار دلاور اسلام علیه دشمن وارد عمل شدند. در این مرحله شهید جهان آرا با سازماندهی مناسب نیروهای سپاه و مردمی و به کارگیری به موقع رزمندگان اسلام، عرصه را بر نیروهای عراقی تنگ کرده بود. اما فشار دشمن هر روز بیشتر می شد و ادوات و تجهیزات جنگ زیادی را وارد عمل می کرد. برادری تعریف می کند: «روزهای آخر این مقاومت بود که بچهها با بی سیم به شهید جهانآرا اطلاع دادند که شهر دارد سقوط میکند. او با صلابت به آنها پیام داد که باید مواظب باشیم ایمانمان سقوط نکند.» شهید جهانآرا میگفت: «آرزو میکنم در راه آزاد کردن خونینشهر و پاک کردن این لکه از دامان جوانان شهید شوم.» او و همرزمانش با توکل به خدا، خالصانه جانفشانی کردند. در برابر دشمن ایستادند و با فرهنگ شهادتطلبی در برابر دشمن تا دندان مسلح، مقاومت کردند و زیر بار ذلت نرفتند و یکبار دیگر حماسه حسینی را در کربلای ایران اسلامی تکرار نمودند. سردار غلامعلی رشید در ارتباط با این حماسه به لحاظ نامی میگوید: «مقاومت در خرمشهر نه تنها در وضعیت مناطق مجاورش مثل آبادان اثر مستقیم داشت، بلکه در سرنوشت کلی جنگ نیز تاثیر گذاشت و باعث تاخیر حمله عراقیها به اهواز گردید و آنها نتوانستند در ادامه جنگ، به اهداف خود برسند. برادر عزیز شهید جهانآرا با الهام از سرور آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش به ما آموخت که چگونه باید در برابر دشمن مردانه جنگید.»
ویژگیهای اخلاقی
شهید جهانآرا در کنار فعالیتهای گسترده نظامی، به مسئله خودسازی و جهاد با نفس و کوششهای عرفانی در جهت تقرب هرچه بیشتر به خداوند به تلاوت پیوسته قرآن، دعا و تلاش برای افزایش میزان آگاهیهای سیاسی و اجتماعی توجه ویژهای داشت. از قدرت تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار بود و نفوذ کلام عجیبی داشت. خوش خلقی، قاطعیت، خلوص، تقوی، توکل، فداکاری، اعتماد عمیق به ولایت فقیه و حضرت امام(ره) و خستگیناپذیری از خصوصیات بارز وی بود. به برادران میگفت: «انقلاب بیش از هرچیز برای ما یک امتحان الهی و یک آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان آن امتحان باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنهها با خلوص و شهامت، محکم بایستیم و از طولانی شدن دوران امتحان و افزایش سختیها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوه بر اینکه خود را از قید افکار شرکآلود و وابستگیها، پاک و خالص میکنیم، ریشه و نهال انقلابمان عمیق و استوارتر میشود و از انحراف و شکست مصون میماند.» در مبارزات، هیچگاه به مسیر انحرافی گام ننهاد و همیشه از محضر علما و روحانیون کسب فیض میکرد. عشق و علاقه زیادی به حضرت امام خمینی(ره) داشت و تکه کلامش این بود: من مخلص و چاکر امام هستم. از جمله سخنانش این بود که: مادامی که به خدا اتکا داریم و رهبریت بزرگی چون امام داریم، هیچ غمی نداریم.
سید محمد دارای روحیهای عرفانی بود و بسیاری از اوقات دیده میشد که در حال راز و نیاز با خدای خود است. زمانی که در زندان به سر میبرد، از نماز شب غفلت نمیکرد. تواضع و فروتنی در سید موج میزد. با وجود اینکه فرماندهی سپاه خرمشهر را به عهده داشت خود را یک بسیجی میدانست و در حالی که فرماندهی قاطع بود اما رابطه عاطفی و برادرانه خود را با نیروهای تحت امر حفظ کرده بود. او به تربیت کادرهای کارآمد توجه خاصی داشت و در رشد دادن نیروهای مردمی، تلاش چشمگیری نمود. صبر و استقامت، فداکاری و شهادتطلبی از خصایص بارزی بود که وجود سید را بسان شمعی در انقلاب ذوب نمود و جان شیرینش را فدای جانان کرد.
نحوه شهادت
در ساعت 30/19 دقیقه سه شنبه هفتم مهرماه 1360، (بعد از عملیات ثامنالائمه) یک فروند هواپیمای سی-130 از اهواز به مقصد تهران در حرکت بود تا بدن پاک و مطهر شهدا را به خانوادههایشان و مجروحین عزیز جنگ را به بیمارستانها برساند، که در منطقه کهریزک تهران دچار سانحه شد و سقوط کرد. از جمله شهدای این سانحه تیمسار سرلشکر شهید ولی الله فلاحی (جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سرتیپ شهید موسی نامجو (وزیر دفاع)، سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری (مشاور جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سردار سرلشکر پاسدار شهید یوسف کلاهدوز (قائم مقام فرماندهی کل سپاه) و سردار سرلشکر پاسدار شهید سید محمد علی جهانآرا (فرمانده سپاه خرمشهر) بودند. شهید سید محمد علی جهانآرا پس از سالها مبارزه، تلاش و فداکاری خالصانه در سختترین شرایط، به آرزوی دیرین خود رسید و به شرف شهادت نایل آمد.
تجلیل مقام معظم رهبری از شهید محمد جهان آرا
من مایلم اینجا یادی بکنم از محمد جهان آرا، شهید عزیز خرمشهر و شهدایی که در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت کردند. آن روزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلح نداشت. نه که صد و بیست هزار (مانند بغداد) نداشت بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیری از کار افتاده را مرحوم شهید اقارب پرست – که افسر ارتشی بسیار متعهدی بود – از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر کرد. (البته این مال بعد است، در خود آن قسمت اصلی خرمشهر نیرویی نبود) محمد جهان آرا و دیگر جوانهای ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی – یک لشکر مجهز زرهی عراقی با یک تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روی خرمشهر می بارید – سی و پنج روز مقاومت کردند. همانطور که روی بغداد موشک می زدند، خمپاره ها و توپهای سنگین در خرمشهر روی خانه های مردم مرتب می بارید، اما جوانان ما سی و پنج روز مقاومت کردند. بغداد سه روزه تسلیم شد ملت ایران، به این جوانان و رزمندگانتان افتخار کنید. بعد هم که می خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به مراتب کمتر از نیروی عراقی رفتند خرمشهر را محاصره کردند و حدود پانزده هزار اسیر در یکی دو روز از عراقیها گرفتند. جنگ تحمیلی هشت ساله ما، داستان عبرت آموز عجیبی است. من نمی دانم چرا بعضی ها در ارائه مسائل افتخار آمیز دوران جنگ تحمیلی کوتاهی می کنند. (مقام معظم فرماندهی کل قوا 22/1/1382 نماز جمعه تهران)
گوشه ای از وصیتنامه
انقلاب بیش از هرچیز برای ما یک ابتلای الهی و یک آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان این ابتلا باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنهها با خلوص و شهامت بایستیم و از طولانی شدن این ابتلا و افزایش سختیها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوه بر اینکه خود را از قید آلودگیهای شرکین و وابستگیها، پاک و خالص میکنیم، انقلابمان و حرکت امت شهیدپرور، عمیقتر و استوارتر میشود و از انحراف و شکست مصون میماند.
بعد از او در آزادسازی خرمشهر همرزمانش گریان سرودند:
ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته خون یارانت پر ثمر گشته...
التماس دعا
یا علی (ع) مدد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ