بسم رب الشهداء والصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة، فاطمةالزهراء
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
امروز همایش حامیان جوان دکتر احمدی نژاد در سالن شهدای هفت تیر برگزار شد.
حضور دانشجویان مکتبی و آرمانخواه پیرو ولایت چشمگیر بود.
از ساعت 2:15 تقریبا در محل حاضر بودم. قبل از ورود دکتر کلیپ هایی مرتبط در حمایت از آقای دکتر احمدی نژاد پخش شد. و سپس فیلم های کوتاهی از سفرهای استانی رییس جمهور در شهرهای مختلف...نشست و برخاست دکتر با عشایران چادر نشین و مردم زلزله زده بم و مردم مستضعف روستاها و دهاتهای محروم و سخنان و درد دلهای مردم آن مناطق...
حجةالاسلام دکتر مرتضی آقا تهرانی قبل از ورود دکتر احمدی نژاد سخنرانی کردند ..
حدودا ساعت 4:30 دکتر وارد سالن شد و با استقبال گرم بچه ها روبرو شد.
دکتر دل پری داشت از توهین و تخریب هایی که علیه دولت در این چهار سال صورت گرفته و حتی در این یکی دو ماه نزدیک به انتخابات هم بیشتر شده است. گفت که اگر ما جواب نمیدهیم به این معنی نیست که جواب ندارد. بلکه سینه مالامال از حرف است اما به خاطر این ملت سکوت کرده ام و حضرت آقا در اول دوره فرموده اند که باید مشکلات را تحمل کنی و من تحمل کرده ام و خواهم کرد.
سخنرانی که دکتر ایراد کرد از هر نظر کامل و عالی بود و در هر بخش با شعارهای جوانان و دانشجویان حاضر در سالن پیگیری میشد.
مثلا وقتی که دکتر گفت:( به من می گویند تو داری اینچنین عمل می کنی آیا برای آینده خودت هم فکری کرده ای ؟ گفته ام هزار تا مثل احمدی نژاد فدای عزت این ملت... )حضار با شعار حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست حرف او را تایید کردند. اول با مشت های گره کرده و بعد کل سالن شروع به سینه زدن کردند.
و یا در یک قسمت از حرف های دکتر در تاییدش ندای یا زهرای بچه ها بلند شد.
تعدادی از شعارهایی که امروز در تایید سخنان فرزند ملت و رییس جمهور مکتبی داده شد..
یا زهرا (س)
احمدی نژاد ساده زیست، نابود گر صهیونیست
هیهات من الذلة
دانشجو می میرد ، ذلت نمی پذیرد
حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست
ابالفضل علمدار احمدی رو نگه دار
مالک اشتر علی ، تو انتخاب اولی (تو افتخار رهبری)
احمدی پهلوان، حامی مستضعفان
احمدی قهرمان، امید نسل جوان
مرگ بر اسلام آمریکایی
تکبیر...الله اکبر الله اکبرالله اکبر...
درود بر احمدی ، سلام بر رجایی
مرگ بر منافق
مرگ بر سازشکار
احمدی افشا کن
احمدی دلاور ، امید قلب رهبر
توپ تانک اهانت، دیگر اثر ندارد
منافق حیا کن ، احمدی رو رها کن
احمدی پاینده ، رییس جمهور آینده
دولت خدمتگزار ، تشکر شکر
دست خدا یار تو ، خدا نگهدار تو...
امشب اولین برنامه تلویزیونی تبلیغانی کاندیداها پخش شد، که مربوط به جناب میرحسن بود .
واقعا بعد از شنیدن حرفهای دیکته شده ایشان، که خیلی هم وسط صحبتهایشان فراموش می کردند و توپوق می زدند، دعا کردم که خدا به آقای احمدی نژاد صبر دهد، چرا که 90% صحبت های این کاندیدا در کوبیدن و تخریب دولت نهم بود.
دلم از این می سوزد که ما چقدر باید قدرناشناس باشیم که تلاش و پرکاری فردی را که مقام معظم رهبری تلاش و پشتکارش را تایید فرموده و بر پرکاریش در راه خدمت به مردم و ملت صحه گذاشته نادیده بگیریم، بی خوابیهایش را، از خود و خانواده گذشتن ها و به اداره امور رسیدن هایش را نادیده بگیریم،و هر حرفی را راحت بر زبان بیاوریم...
آیا حضرت آقا نفرمودند که در مورد بی انصافی های که در مورد دولت نهم میکنید از خدا بترسید؟
که من لم یشکر المخلوق لما یشکر الخالق ...کسی که از خلق تشکر نکند....از خالق هم تشکر نخواهد کرد..
آری، دلم گرفته است ....
بسم الله الرحمن الرحیم....والعصر...ان الانسان لفی خسر...الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
یا علی (ع) مددی
بسم رب الشهداء
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة، فاطمة الزهراء
اگر ولایت مدار هستیم، اگر رهبر پذیریم و باری به هر جهت نیستیم،
اگر منصف هستیم و آزاده هستیم،
اگر تعالی و پیشرفت کشور خود را می خواهیم،
و اگر دلمان برای مظلومان و ضعیفان جامعه می سوزد..
انتخاب اصلح باید داشت و بدانیم اهمیت انتخاب خود را که از انتخابی که میکنیم خواهند پرسید..
سخنان حضرت آقا در مورد دولت نهم از سال 1385 تا سال 1386
*خوشبختانه رویکرد دولت و آقای رییس جمهور طوری بوده که کسانی که تمایل به فساد دارند، مرعوبند.(6/6/85)
شما دولتی هستید مردمی، یعنی مردم وقتی حرف شما و صدای شما را می شنوند، کانه از جنس خودشان یک حرفی می شنوند.(2/6/87)
*ساده زیستی به خصوص در خود آقای رییس جمهور خوب و برجسته است.(2/6/87)
*پرکاری این دولت انصافا برجسته است. بی انصافی ما هر چه هم زیاد باشد نمی تواند به این حقیقت غلبه پیدا کند که دولت شما انصافا دولت پرکاری است و تلاشتان و کارتان و تحرکتان خیلی زیاد است. این بسیار جای خرسندی دارد.(4/6/86)
سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع مردم کردستان:(اردیبهشت 1387)
*رییس جمهور( آینده) باید ضد فساد، مردمی، ساده زیست و پرکار باشد.
*می بینید که اگر رییس جمهور شور و نشاط و اراده داشته باشد، خدمت بزرگی می توان انجام داد.
*نامزدهای محترم توجه داشته باشند: اذهان عمومی را تخریب نکنند. این همه نسبت خلاف دادن به این و آن، تخریب کنند اذهان کردم است. واقعیت هم ندارد. خلاف واقع هم هست. بنده که از همه این آقایان اوضاع کشور را بیشتر می دانم و بهتر خبر دارم ، می دانم که بسیاری از این مطالبی که به عنوان انتقاد درباره ی وضع کشور و وضع اقتصاد و این ها می گویند، خلاف واقع است، اشتباه می کنند.
*یک روزی بود که مردم باید زحمت می کشیدند که به حضور دولت ها برسند، امروز به برکت اسلام دولت ها هستند که راه می افتند و به استان های مختلف، شهرهای مختلف و دورافتاده ترین نقاط کشور می روند ، رییس جمهور می رود، وزیر می رود، مسئولین گوناگون می روند. مردم بعضی جاهایی که رییس جمهور در آنجاها حضور پیدا می کند، می گویند ما در دوران گذشته یک مدیر کل هم در اینجاها ندیده بودیم. راست هم می گویند.این از برکت اسلام است. اسلام حکومت ها را موظف می کند که به دشوارترین کارها و به ضعیف ترین مردم بیشتر بپردازند تا به کارهای آسان.
نظرات من وقتی یک اصلاح طلب میشوم.!
بسم رب الشهداء
السلام علیک یا فاطمة الزهراء
ما مکلف به وظیفه ایم ، نه مکلف به نتیجه.
(نظرات من وقتی یک اصلاح طلب میشوم.!)
دولت نهم به جای کارهای زیر بنایی به مردم صدقه می دهد:
در این جا اول باید کارهای اصولی و زیر بنایی را تعریف کنیم:
1-دولتی کردن یا اختصاصی کردن اقتصاد به منظور انهدام صنایع نساجی، کشاورزی، دامداری، تولیدی.
2-برنامه ریزی برای کم کردن حقوق افراد بی اهمیت جامعه و افزایش صد برابری حقوق مدیران خاص
3-فروش نفت و معدن و منابع ملی و در مقابل بی بودجه گذاشتن پروژه های عمرانی در شهرستان ها و انباشته کردن درآمدهای نفت در حساب ذخیره ارزی در بانک های قدرت های بزرگ و در عوض دادن اونتاژ و چرب کردن سبیلشان تا آنها پول ما را بالا نکشند و تلاش برای بدنام کردن ایران تا آنها به جرم نکرده غنی سازی اورانیوم پول ها را هپل هپو کنند.
4-البته بهانه لازم برای کشیدن پول را هم خودمان به دستشان میدهیم.
5-استفاده از حساب ذخیره ارزی فقط در موارد اختصاصی شامل موسسه و نهادهای خاص(توجه: تولیدکنندگان و صادرکنندگان موفق استثناء هستند)
6-عدم وجود بیمه بیکاری و بهداشتی برای مردم زیرا بیمه روستاییان صدقه است و پررو می شوند.
7-استفاده از پس اندازهای صندوق ذخیره بازنشستگان و فرهنگیان و تامین اجتماعی در صورت کسری بودجه به دلیل ریخت و پاش های زاید ما.
دکتر احمدی نژاد همه را صدقه پرور کرده چون:
1-حقوق بازنشسته ها را زیاد کرده
2-قانون هماهنگ برای دریافت حقوق کارمندان وضع کرده و حقوق مدیران را کم کرده وسهام عدالت داده است.
3-مدافع واقعی بخش خصوصی و تولید داخلی است.
4-پولهای ایران را از حساب بانک های انگلیسی و فرانسوی درآورده است.
5-انرژی هسته ای را از دست بهانه گیری ما بیرون آورده است.
6-روستاها را آباد کرده و کارهای عمرانی کشور را سرعت سرسام آوری داده است.
7-از همه بدتر اینکه جلو در جیب گشاد مدیران سوء استفاده کن رانت خور را تا حدی دوخته و واقعا ظلم بزرگی کرده است.
8-دست آخر هم بیمه روستاییان، طرح پزشک خانواده، بیمه زنان خانه دار و هزارتا گدا پروری و صدقه دهی دیگه کرده و نشان داده اصلا فهم اقتصادی ندارد.
برگرفته از یک نشریه دانشجویی..
یا علی ع مدد
آیا میرحسین موسوی نخست وزیر حضرت امام (ره) بود؟
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة المظلومة، فاطمة الزهراء
این پست سیاسی نیست.
جهت بررسی
رییس جمهور من باید اصلح باشد تا بتواند مصلح شود.
پست روشنگر
1-سوایق انقلابی و مبارزاتی میرحسین موسوی چیست؟
2-آیا میرحسین موسوی نخست وزیر حضرت امام (ره) بود؟
میر حسین موسوی متولد 1320 می باشد. در زمان انقلاب یعنی سال 1357 ایشان 37 ساله بوده است. اکثر انقلابیونی که در این سنین بوده اند سابقه مبارزاتی دارند و پرونده آنها در ساواک موجود است. در سازمان اسناد انقلاب اسلامی،پرونده های افرادی که توسط ساواک تحت شکنجه و حتی بازجویی قرار گرفته اند موجود است. میرحسین موسوی هیچ گونه پرونده ای در ساواک نداشته است و همچنین همسرش خانم زهرا رهنورد.
تنها سابقه انقلابی که از این دو در اذهان است نمایشگاه نقاشی به اسم موش و گربه است که در دانشگاه تهران در سال 1353 دایر شد و از نظر مردم دارای مفاهیم ضد سلطنتی و ضد شاه بود.مهندس موسوی با نام حسین رهجو و همسرش زهره کاظمی با نام زهرا رهنورد این نمایشگاه را دایر کرده بودند.پدر خانم زهره کاظمی(زهرا رهنورد) از امیران ارتش شاه بود و از خانواده متمولی بودند.
آقای میرحسین موسوی قبل از انقلاب با پسر مهندس بازرگان و یکی از فعالان انقلابی گروه مارکسیسم، شرکتی به اسم شرکت سمرقند دایر کردند. که پس کشته شدن آن انقلابی مارکسیسم در درگیری با ساواک و رفتن پسر بازرگان به خارج از ایران، آقای موسوی شرکت را تعطیل کرد.
در زمان رژیم ستم شاهی، کوچکترین مبارزه با شاه و یا ظن بد داشتن ساواک به فرد وی را از بسیاری از مضایا محروم می کرد. آقای موسوی در سال 1353 به عضویت هیات علمی دانشگاه ملی درآمد که برای این امر حتما باید ساواک به دانشگاه تاییدیه می داد که این فرد صلاحیت لازم را دارد و بنا بر این مبنا ایشان تا آن زمان حتی یک سیلی هم از ساواک نخورده بودند.!
به عنوان مثال ، دکتر شریعتی پس از اخذ مدرک دکتری و بازگشت به ایران، چون مورد تایید ساواک نبود در یکی از روستاهای دور افتاده نزدیک سبزه وار اجازه تدریس گرفت.
و اما در مورد نخست وزیری میرحسین موسوی:
پس از شهادت آقای رجایی و نخست وزیرش آقای باهنر، حزب جمهوری اسلامی از آقای خامنه ای خواستند که کاندیدای ریاست جمهوری شوند. ایشان پذیرفتند و نودو چند درصد آرا را به خود اختصاص دادند و رییس جمهور ایران شدند.
بر طبق نوشته های آقای هاشمی در کتاب خاطراتشان:
آقای هاشمی رفسنجانی خدمت حضرت امام رسیدند تا از نظر امام در مورد انتخاب نخست وزیری جویا شوند. نظر حضرت امام (ره) آقای ولایتی بود. اما آقای هاشمی در کتاب ذکر کرده اند که اعضای حزب جمهوری چندین بار پیش من آمدند و تاکید داشتند که با نخست وزیری آقای میرحسین موسوی موافقند. آقای ولایتی از مجلس رای اعتماد نمیگیرند و آقای هاشمی خدمت حضرت امام می رسند و عرض می کنند که اعضای حزب نظرشان روی آقای موسوی است و این بار هم امام (ره) می فرمایند که با نخست وزیری آقای مهندس غرضی موافقندو مجلس بررسی نماید.
آقای هاشمی در کتاب خاطراتشان نوشته اند که به حضرت امام عرض کردم که کتبا نظرتان را اعلام نفرمایید چون ممکن است مانند دفعه قبل ایشان رای اعتماد نیاورند. چندین بار به طور مداوم اعضای حزب با آقای هاشمی جلسه می گذارند و روی نخست وزیری مهندس موسوی تاکید می کنند و در نهایت هم حضرت امام (ره) با این قضیه موافقت می نمایند.
آقای میرحسین موسوی در دوران نخست وزیری مرتب با آقای هاشمی جلسه داشتند و با ایشان هماهنگیشان بیشتر بود تا با رییس جمهور. سند هم آنکه در خاطرات آقای هاشمی جلسات ذکر شده و مثلا گفته شده که محسن رضایی برای جبهه 1000 سکه بهار آزادی می خواست، به نخست وزیر گفتم بدهد!!! این یعنی نخست وزیر تحت امر آقای هاشمی یوده اند.
چهار سال اول ریاست جمهوری حضرت آقای خامنه ای تمام می شود. آقای خامنه ای خدمت حضرت امام می رسند و عرض می کنند که اگر امام اجازه دهند این دور برای ریاست جمهوری کاندیدا نشوند و دلیلشان هم این بوده که چون در انتخاب نخست وزیر ، رییس جمهور دخالتی ندارد، ایشان با نخست وزیر انتخابی هماهنگی ندارند و بنابراین نمی توانند برنامه های مورد نظرشان را به خوبی اجرا نمایند.
حضرت امام (ره) فرمودند، شما کاندیدا شوید انتخاب نخست وزیر را به رییس جمهور واگذار می کنیم.
حضرت آقا کاندیدا می شوند و برای دومین بار، با آراء اکثریت رییس جمهور می شوند.
هنگام انتخاب نخست وزیری، محسن رضایی فرمانده وقت سپاه ، خدمت حضرت امام می رسد و با ارایه ی تحلیلی عرض می کند که اگر میرحسین موسوی نخست وزیر نشود بر روحیه رزمندگان تاثیر بدی خواهد داشت. بر طبق تحلیل ارایه شده حضرت امام می پذیرند و میر حسین موسوی برای بار دوم نخست وزیر می شود.
در کتاب خاطرات آقای هاشمی ،پس از انتخاب میرحسین به عنوان نخست وزیر برای بار دوم، آقای هاشمی ذکر کرده اند که من اکنون در معذوریات اخلاقی نسبت به آقای خامنه ای قرار دارم، چرا که ما به ایشان قول دادیم که نخست وزیر را خودشان تعیین کنند و با این شرایط ایشان قبول کردند کاندیدای ریاست جمهوری شوند.
و ماجرای استعفای میرحسین موسوی در سال 1367..
در سال 1367، مهندس میرحسین موسوی نخست وزیر وقت، به دلیل آنکه 3 نفر از وزیران کابینه اش را مجلس وقت استیضاح کرده بود، از سمت خود استعفا کرد.
شما وقتی می خواهید استعفا بدهید به رییس خود استعفا می دهید. اگر بالفرض با رییس مشکل داشته باشید به مسوول بالاتری استعفا می دهید.
حضرت امام (ره) رهبر انقلاب اسلامی و حضرت آقای خامنه ای رییس جمهور وقت، هر دو استعفای میرحسین موسوی را از رادیو شنیدند!!
رییس رادیو در آن زمان آقای محمد هاشمی برادر آیت الله هاشمی رفسنجانی بود. متن استعفا نامه موسوی قبل از ارایه شدن به مقامات، از رادیو قرایت شد !
نکته بدی که در این استعفا نامه وجود دارد این است که میرحسین موسوی نامه خود را با این مضمون شروع کرده است:
ملت قهرمان ایران..
یعنی نه خطاب به رهبر انقلاب و نه خطاب به رییس جمهور وقت، بلکه به سبک مصدق در زمان مشروطه خطاب به ملت ایران استعفا کرد.
که حضرت امام (ره) فرمودند که من موسوی و غیره و شخص برایم مهم نیست . برای من کیان ملت اسلام و حکومت اسلامی مهم است. و از آن پس پست نخست وزیری از قانون اساسی حذف شد.
امام خمینی رحمه الله علیه : ( بعد از استعفای میر حسین )
" جناب آقای موسوی نخست وزیر محترم نامه استعفای شما باعث تعجب شد. حق این بود اگر تصمیم بدین کار داشتید لااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان می گذاشتید . در زمانی که مردم حزب الله برای یاری اسلام فرزندان خود را به قربانگاه می برند چه وقت گله و استعفا است !......" رجوع شود به صحیفه نور جلد 21 صفحه 11
قصد زدن این پست و این مطالب را نداشتم. اما برایم مهم است که مملکت و دولتی که با خون هزاران شهید پا گرفته است قرار است به دست چه کسانی اداره شود.
به قول راویان راهیان نور، حواسمان جمع باشد ما دوبار در این تاریخ سی ساله انقلاب اشتباه کردیم..
یکی همان زمانی که به رزمندگان ما در خط مقدم، مهمات و آذوقه ندادند و باعث شهادت علم الهدی ها و منتظر القایم ها شدند.
و یکی هم زمانی که شروع کردند به برداشتن اسامی شهدای عزیز و جوانان غیور این مرزو بوم، از روی کوچه ها و خیابان ها..
حواسمان جمع باشد که زنگ بعد حساب داریم.
یا علی(ع)، مددی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة، فاطمة الزهراء
دوکوهه خاک تو آرامم می کند.
دوکوهه وقتی که قدم روی خاکت می گذارم تمامی فکرها و غصه ها و مشکلانم را قراموش می کنم.
دوکوهه هوای تو چرا با هوای بقیه مکان ها متفاوت است؟
دوکوهه هوای تو مرا هوایی می کند.
دوکوهه دلم بی قرار و بی تاب توست، دلم گرمای زمین و سرخی آسمانت را می خواهد.
دوکوهه دلم به گرمای تو گرم است.خدا گواه است که قلبم برای ملاقاتی دوباره می تپد.
دوکوهه خوشابه حالت که همسایه حسینیه گردان تخریبی..
دوکوهه هنوز دو ماه بیشتر از جدایی ما نگذشته است و من این چنین بی قرار شبهای رویایی ات شده ام، چگونه ده ماه دیگر تاب بیاورم؟!
دوکوهه....دوکوهه....دوکوهه....بردن نامت هم آرامش بخش من است.
دوکوهه دلتنگ حسینیه حاج محمد ابراهیم همت هستم. تو بگو او محمد بود یا ابراهیم یا همت؟
دوکوهه یاد آخرین شب جمعه سال دیوانه ام کرده است. تو بگو زائرانت در ماه های دیگر چه کسانی هستند؟ بگو تا دست به دامانشان شوم.
دوکوهه خاک تو مرا به سمت خود می کشد، ای قطعه جدا ساخته خدا..
ای خاک پاک.. ای معبر آسمان.. ای قلب تپنده جبهه..
قلبم به یادت می زند...السلام ای خانه عشق..
یا فاطمه (س)
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک یا فاطمة الزهراء، ایتها الصدیقة الشهیدة
ز جاده های خطر بوی یال می آید
کسی از آن سوی مرز محال می آید
صدای کیست ؟ خدایا درست می شنوم؟
دوباره بوی صدای بلال می آید
ز بس فرشته به تشییع لاله آمد و رفت
صدای مبهم برخورد بال می آید
مپرس از دل خود: لاله ها چرا رفتند؟
که بوی کافری از این سوال می آید
بیا و راست بگو، چیست مذهبت؟ ای عشق!
که خون لاله به چشمت حلال می آید
به لحظه لحظه ی این روزهای سرخ قسم
که بوی سبزترین فصل سال می آید
شعر از قیصر امین پور
شهدا رفتند و یادگاران آنها نیز کم کم از بین ما زمینیان رخت می بندند و می روند.
ما می مانیم و تکلیفی که خون شهید و صبر مادر و پدر و همسر شهید، بر دوشمان نهاده است.
و اکنون (13/2/1388) مادر شهید و جانبازی که سال ها دوری فرزندانش را تحمل کرد و لب به شکوه نگشود، از بین ما پرکشید..
شادی روح مادران شهدا و این بزرگوار صلوات..
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
التماس دعا
یا فاطمه (س)
بسم رب الشهداء و الصدیقین
یکشنبه 30/1/1388
به مدد شهدا با چند تا از بچه ها قرار گذاشته بودیم که دیداری از آسایشگاه جانبازان داشته باشیم.
از ماشین پیاده شدم. از ده نفری که قرار بود بیایند 4 نفر جلوی درب آسایشگاه جمع شده بودند. ساعت 10 صبح بود و 5 نفری وارد آسایشگاه شدیم. پس از انجام هماهنگی های لازم و صحبت کوتاه یکی از مسوولان آسایشگاه به راهنمایی خانمی که هم سن و سال خودمان بود وارد اتاق اولین جانباز شدیم.
جانباز موسی س...متولد سال 1333.....اهل خوزستان
قطع نخاع کمر بود،تا به امروز 25 سال است که جانباز می باشد.درسال 1361 مجروح شده بود از ناحیه کمر. بسیار نورانی بود و واقعا حس می کردی که یکی از اهالی بهشت را می بینی. بسیار خوش برخورد و خوش اخلاق بود با وجود اینکه 25 سال است روی تخت خوابیده و تنها بعضی وقتها روی ویلچر می نشیند. یاد خودم افتادم که یک مریضی ساده و یک سرماخوردگی چقدر خلق و خویمان را تنگ می کند اما اینها..
به دلیل جراحات وارده و یادگاری های زمان جنگ گوشش نمی شنید و حرف ها و سوالهایمان را در دفتری برایش می نوشتیم و او صبورانه می خواند و جواب می داد. گفت که جنگ تمام شده اما هنوز جنگ روی دوش ما هست. به خاطر خون شهدا همه چیز را تحمل کنید. ما هم داریم تحمل می کنیم. باید این انقلاب را سالم تحویل امام زمان عج بدهیم.
همرزم حاج همت بود. از همت زیاد می گفت و هر بار که می گفت اشک می ریخت. بی صبرانه منتظر عروج بود. گفت حاج همت قلب منه.
گفت همت خواب نداشت. استراحت نداشت. فرمانده بود اما مثل همه بچه ها و با ما زندگی می کرد. آنقدر به بچه ها می رسید و حواسش به همه بود که بعضی وقتها از فرط خستگی از حال می رفت. حتی هنگام نماز از خستگی از حال می رفت و می افتاد. میگفت من باید شهید بشوم. میگفتم حاجی تو باید بمانی...میگفت نمیتوانم ببینم بچه ها می روند و می آیند شهید می شوندو من سالمم. منم هم میخواهم شهید شوم.
حرف حاج همت از زبانش نمی افتاد. گفت یک شب خواب حاج همت را دیدم. از من پرسید حاجی عروسی نمیای؟ گفتم من کارت دعوت ندارم. گفت ان شالله به زودی برات می فرستم.
چفیه ای گردنش بود گفت این چفیه را رهبرم به من داده وگرنه به شما می دادم. از خانواده اش پرسیدیم گفت خانمم از من زینب گونه پرستاری کرد و دو فرزندمان را تنهایی بزرگ کرد. الان خودش هم مریض شده و کمر درد دارد. او هم در اصفهان بستری است. یکی از بچه هایمان تهران دانشجواست و یکی هم اصفهان است. گفت دوری همسرم برایم سخت است اما باید تحمل کنیم.
از حضرت امام عصر عج پرسیدیم: گفت اعمال را درست کنیم. ریاکار نباشیم.خدمت به پدر و مادر را فراموش نکنید.
در آخر عکسی از شهید همت و خودش را به تک تکمان هدیه داد. و گفت یک بسیجی مشکل وام داشته می رود بانک، ضامن نداشته منفجر می شود. تا با لبخند بدرقه مان کرده باشد...
به طبقه بالا رفتیم وارد اتاقی شدیم که 7 جانباز روی ویلچر نشسته بودند و همگی دور یک میز جمع شده بودند. دقیقا همان چهره های نورانی که در فیلم های مستند جبهه می دیدم. غیور مردان عرصه ایثار و مقاومت. همه متبسم و مومن و مقاوم.
خیلی صحبت کردیم و واقعا حس می کردیم با اهالی بهشت همزبان شده ایم.
یکی از سوالتمان این بود که هدف شما از جبهه رفتن چه بود؟ در حد خودمان پاسخ دادند.. گفتند که تو راحت باشی، درست را بخوانی، از خون شهید و جانباز بهره ببری. درس بخوانید و به جایی برسید و مفید باشید. گفتیم چه توقعی از ما دارید؟ گفت: ماهی یکی دو بار به ما سر بزنید همین. ما شما را که میبینیم روحیه میگیریم. گفتیم ما آمدیم اینجا که از شما روحیه بگیریم...
پرسیدند از کجا آمده اید؟ گفتیم ما دانشجو هستیم از دانشگاه های مختلف تهران ..یکی از بجه ها پرسید اگر جنگ شود باز هم می روید؟ گفتند بله که می رویم. بعد از پیام رهبر ما داوطلب شدیم برای رفتن به غزه اما قبول نکردند....
گفتیم ما چه کنیم؟ گفت شهدا از شما چه می خواستند؟
همه شهدا می گفتند:
خواهرم خون من حجاب تو،حجاب تو خون من است.......
خون من حجاب تو
خون من حجاب تو
حجاب تو خون من است..
حجاب تو خون من است..
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
دست آخر دست گل هایی که گروه قبلی ما که از ارتشی ها بودند برایشان هدیه آورده بودند را به ما دادند و تا آخرین لحظه حضورمان در خانه شان نفری یک دست گل در دست داشتیم و با محبت دوباره آنان، راه خود را می پیمودیم.
ادامه اش هم بماند برای بعد، فقط اینکه یک سری بحث هایی هم داشتیم که جای مطرح کردنش در اینجا نیست اما تا اینها هستند باید رفت و برای آخرت خود توشه گرفت.. نه فقط به خاطر ثواب دیدار، بلکه مباحث دقیقی که در باره عشق به خدا و چگونه بنده او بودن، مطرح می کنندو ما به آن نیازمندیم..
التماس دعا
یا فاطمه(س)
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک یا فاطمة الزهراء، ایتها الصدیقة الشهیدة
مطلبی را از وبلاگ شهید ایلیا انتخاب کرده ام که امیدوارم آن را کامل بخوانید.
با خواندن خاطره او یاد فیلم آژانس شیشه ای افتادم و منعکس کردن تصور مردم جامعه ما از امکاناتی که فکر می کنند در اختیار ایثارگران و خانواده هایشان قرار دارد.
یاد تهمت هایی افتادم که در فیلم آژانس شیشه ای به آن جانباز زدند و حال آنکه او نمونه ای از هزاران جانباز بی ادعا و صبور جامعه ما بود.
بعضی بدون توجه به وجود سهمیه خانواده های اساتید دانشگاه ها وسهمیه ارگان های دولتی، فقط به سهمیه ی دانشگاهیه خانواده های شهدا و ایثارگران می اندیشند.
آیا این تبلیغات دشمن نیست که می خواهد جوانان جامعه ما قدر از جان گذشتگی آن بزرگ مردان و از خود گذشتگی و ایثار همسرانشان را ندانند؟ که اگر چنین نبود حساسیت ها فقط روی قشر رزمنده برانگیخته نمی شد.
دشمن می خواهد که ما خود را به جای آنکه همسنگر شهدا و ایثارگران بدانیم، در جبهه مخالف آنها باشیم و موضع بگیریم، حال آنکه آنان کسانی بودند که رفتند تا من و تو بمانیم و پای اجنبی به خاک پاک میهن مان باز نشود.
و حرف ها بماند که بسیار است و مجالی برای گفتنش نیست، فقط آنکه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
شب گذشته رفته بودم پارک قدم بزنم از هوای پاک بعد از بارش بارون استفاده کنم که یه صحنه ای توجه من رو به خودش جلب کرد ، مرد میانسالی که روی یکی از نیمکت های پارک نشسته بود به شدت سرفه میکرد و به خودش می پیچید به سرعت خودم رو بهش رسوندم
گفتم :چی شده ؟ نمی تونی نفس بکشی ؟ من یه کپسول اکسیژن تو ماشین دارم ، چند لحظه تحمل کن الان میرم میارم …
به کمک کپسول اکسیژن حالش بهتر شد و دیگه می تونست نفس بکشه
گفت :خدا خیرت بده جوون ، این ( کپسول اکسیژن ) همیشه باهاته ؟
گفتم :آره ، من آسم دارم به همین دلیل گاهی بهش احتیاج پیدا میکنم و باید همیشه همراهم باشه .
گفت : پس همدردیم
گفتم :همدردیم ؟ شما هم آسم داری ؟
گفت :آسم که … من چند سال پیش شیمیایی شدم الان هم مشکلات تنفسی دارم .گفتم : پس شما جانباز هستی ، خوب شاید یه جورایی دردمون یکی باشه اما من کجا و شما کجا …بین من و شما خیلی فاصله هست .
گفت : فاصله ؟! منظورت چیه ؟ نکنه منظورت فاصله بین نسل هاست که بعضی ها تو بوق و کرنا کردن ؟
و بدون اینکه منتظر جواب از جانب من باشه سریع دو تا پاکت از تو جیبش در آورد و به من داد و من که احساس کردم دلخور شده بدون توجه به پاکت ها و بلا درنگ جواب دادم :
ـ نه نه منظور من اصلاً این نبود . می خواستم بگم شاید دردمون یکی باشه اما درد شما دردیه که خودتون انتخابش کردین ، نشونه عشقتونه ، دردیه که مطمئناً پیش خدا اجر و پاداش داره ، شاید وقتی حالتون بد میشه بیشتر از اینکه درد بکشین لذت می برین ، اما من ….
فقط لبخند تلخ و شیرینی زد .
بارون دوباره شروع به باریدن کرد
گفت : بهتره تا سرما نخوردیم بریم خونه.گفتم : اجازه بده من برسونمت .
گفت : نه بیشتر از این باعث زحمت نمیشم ، خودم میرم .بلاخره با اصرار من قبول کرد که برسونمش . تو راه ازش خواستم که از خودش بگه که البته باز هم قبول نمیکرد اما گفت …
می گفت دو ساله که توان کار کردن نداره ، می گفت یه دختر دانشجو داره که مجبوره علاوه بر درس خوندن برای امرار معاش خانواده کار هم بکنه ، می گفت دو ساله که نتونسته اونطور که دلش میخواد به صورت دخترش نگاه کنه چون ازش خجالت میکشه ، می گفت …
رسیدیم ، وقتی خونشو بهم نشون داد انگار دنیا رو سرم خراب شد ، آخه این خونه ….
کاش اصلاً نمی رسوندمش ، کاش بهش اصرار نمی کردم ، کاش …خونشو نمیدیدم اما نه ، تا کی می خوایم چشمامونو ببندیم
تا کی؟
نا خود آگاه مصاحبه ای از علی دایی توی ذهنم تداعی شد “ در تهران یک زمین بزرگ خریداری کرده ام تا یک کارخانه لوازم ورزشی بسازم . یک خانه ( بخونید ویلا ) کوچک در لاس وگاس و در برلین هم یک خانه دارم که خودم آن را ساخته ام یک اتومبیل بیشتر ندارم ، همان مرسدس بنزی که از آلمان به ایران آورده ام ”
و آیا این شهیدان زنده یک چندم دایی برای این آب و خاک زحمت نکشیدن که حالا نباید یک چندم او از امکانات رفاهی برخوردار باشن ؟
اما اون دو تا پاکت ، در واقع دو تا نامه بود ، نامه ای از نسل سوم به نسل اول و جوابی که یکی از رزمنده سالهای جنگ به اون نامه داده بود . در روزهای آینده اونها رو هم تایپ و ارسال می کنم ، خوندنشون خالی از لطف نیست .
یا علی مددی
شادی روح شهید ایلیا صلوات
و چرا هیچکس نگفت که آن سهمیه دانشگاه اگر هست از این طرف هم همان فرزند شهید یا جانباز مسوولیتی چندین برابر دیگران در قبال خانواده خود بر دوش دارد.
چرا هیچکس نمی گوید خرج بیماری و درمان و بیمارستان این جانبازان را که باید بپردازد؟ اما هضم وجود کمک خرج تحصیل برای فرزندانشان برای بعضی سخت است، در حالی که حتی کمک خرج هم از طرف دولت و بنیاد شهید یا ایثاگر تامین می شود و دخلی به دیگر مردم ندارد و بماند که بسیاری از آنان هم به بخش مربوطه در دانشگاهها،به خاطر رفتار بد کارمندان، یا حرف مردم مراجعه نمی کنند و بماند درد دل های بسیار خانواده ها و فرزندان این عزیزان..
و هر که برای حق قیام کرد سیلی خورد.
التماس دعا
یا قاطمه (س)
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک یا فاطمة الزهراء
مقصد ما شهادت نیست، مقصد ما خداست. شهادت راه میانبر برای رسیدن به خداست.
شهادت مانند یک کاتالیزور عمل می کند.
...............................................................................................................
انسان در یک لحظه مذهبی می شود. فقط کافیست در یک لحظه دلت بشکند و خود را در مقابل خدا ببینی و از خدا بخواهی گناهان گذشته ات را ببخشد و دیگر تمام است، تو می مانی و خدا.
...............................................................................................................
انسان اگر حتی شاگرد اول کنکور هم بشود باید بیند که شاگرد چندم خداست.
هر کس عملی را خالصانه برای خدا انجام دهد خدا قسمت های خوب را نصیبش می کند.
...............................................................................................................
لا اله الا هو.......اولش او، آخرش او
عاشق خدا باش. عاشق واقعی خدا شو. عاشق چگونه است؟ با همان حالت عاشقش باش که فرمود: هر کس عاشق من شد من عاشقش می شوم.
..............................................................................................................
آنان که به خدا وابسته اند، به خدا دلبسته اند.
..............................................................................................................
نماز عشق دو رکعت است و قبول نمی شود مگر با خون.
..............................................................................................................
شعری از شهید فخرالدین مهدی برزین، گردان حمزه
باید گذشتن از، دنیا به آسانی
باید مهیا شد، از بهر قربانی
با چهره ای خونین، سوی حسین (ع) رفتن
زیبا بود این سان، معراج انسانی
التماس دعا
یا فاطمه(س)
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شعری از شهید محمد عبدی
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
ما آمده بودیم که تا وقت رسیدن
همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم
ما را بکش و مثله کن و خوب بسوزان
لایق که نبودیم در آن جنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواست دلتنگ بمیریم
هرگز نکنم شکوه و ناله، نه گلایه
الحق که در این دایره خونرنگ بمیریم
شهید مهدی زین الدین:
منتظر واقهی ظهور کسی است که منتظر واقعی شهادت باشد.
التماس دعا
یا فاطمه (س)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ