دیوانه دل - دیوانه دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دیوانه دل

دیوانه دل

پنج شنبه 87 خرداد 16 ساعت 6:0 صبح

بسم رب الشهداء و الصدیقین

باذن الله وارد شدم.

السلام علیک یا اهل بیت النبوه و  معدن الرساله و مختلف الملایکه و منزل الوحی

سلام بر شما باد ای خاندان نبوت و معدن رسالت و ای که منزلتان محل رفت و آمد ملایکه و نزول وحی می باشد.

گوشه ای رفتم و در کناری نشستم.

دو امام بزرگوار و سیدان اهل بهشت و دو خواهرشان را می دیدم که در سنین خردسالی بودند.

بانو به امور منزل مشغول بودند و امیرالمومنین حیدر نیز در منزل حضور داشتند.

فضه نیز در انجام کارهای منزل به بانو کمک می کرد.

درب منزل زده شد.این صدای زدن درب با همیشه فرق داشت.

صدای مردانی از پشت در می آمد . صدای کوبیدن در ، همانند لگد کوبیدن به تخته چوبی بود.بانویم که از بغض و کینه مردم مدینه نسبت به ولی المومنین حیدر ع خبر داشت تصمیم گرفت تا خود پشت در رفته و بپرسد ماجرا از چه قرار است تا شاید اگر برای جنگ و حرمت شکنی علی ع آمده اند ، حرمت فاطمه را که دخت رسول خدا صلی الله علیه واله است را نگاه دارند و از نیت خود بازگردند.

بانویم فاطمه که سلام خدا بر او باد پشت در آمد و پرسید که چه می خواهند که چنین صدا را بلند کرده و بر در لگد می زنند.

ناگهان دیدم که دود از زیر در وارد خانه می شدو در را دیدم که از پایین آتش گرفت. آری شعله های قرمز و زرد و داغ آتش را می دیدم .

فاطمه زهرا س دختر رسول خدا پشت در بود....دود جلوی چشمانم را تار کرد .

نمی دانم دود بود که مانع دیدن می شد یا تحمل باور اینچنین حرمت شکنی اهل بیت پیامبر ص بود که به سرم فشار می آورد و دیده ام را تار می کرد.

 دیدم در نیم سوخته را با لگد باز کردند و میخ قطور آهنی در را دیدم.فاطمه را دیدم که با نهایت توان در به جلو هل می داد ا مانع از برخورد آن با خود شود و از محسنش مواظبت می کرد.

فاطمه دختر رسول خدا بی هو ش شده بود و  بر زمین افتاده بود.

 همه این اتفاقها در زمانی کوتاه رخ داد .دیدم که علی ع سراسیمه بر بالین فاطمه آمد و فضه نیز.

علی ع او را به فضه سپرد و از خانه بیرون رفت.

آن مرد را که بر در لگد کوبیده بود به زمین کشید .

اما علی ع تنها بود و مأمور به سکوت و آنها چهل نامرد سواره مجهز به آلات جنگی بودند.

دست علی را بستند و در کوچه های بنی هاشم او را می کشیدند.

فاطمه به هوش آمد و اولین کلامش این بود ....فضه علی را کجا بردند؟

علی ، ولی خدا ، جانشین پیامبر ،هم او که که پیامبر بارها و بارها در شایستگی و بایستگی جانشینیش سخن گفته بود.

 علی حجت خدا بر زمین و امام من و مسلمین را کجا بردند؟
دیدم که بانو دست به کمر گرفت و با تمام وجود برخواست تا راهی مسجد شود.

زنان بنی هاشم به دور خانم حلقه ای درست کردند و بانو را تا مسجد همراهی کردند و از هیبت و شجاعت گویا پیامبر ص زنده شده بود.

زمانی که زهرا س به مسجد رسیددید که علی را جلوی مسجد با دست بسته نگاه داشته اند و به شمشیر تهتدید می کنند تا با آنان بیعت کند.

 خدایا علی که با قاصبان ولایت و بر زمین زنندگان حرف و خواسته پیامبر ص بیعت نخواهد کرد،پس جان علی در خطر است.

آه ،مولاتی ....کاش ما شیعیان واقعیتان باشیم و ای کاش در آن کوچه ها تنها نبودیدو فدایتان می شدیم.

بانو را دیدم که به قسمت زنانه مسجد رفت و صدا بلند کرد که اگر علی را رها نسازید هم اکنون نفرینتان خواهم کرد.

پایه های مسجد مدینه به لرزه در آمدو صدای علی ع بود که بانگ برداشت یا فاطمه از شما تقاضامندم که نفرین نکنی.

و آن نامردان علی ع را رها کردند که صدایش در مسجد پیچیده بود و از فاطمه می خواست که این قوم را نفرین نکند،چرا که نور زهرا س قبل از افرینش هر چیزی افریده شده بودو ..... عجب صبری خدا دارد....و اگر فاطمه نفرین میکرد بعید نیست که نه مدینه بلکه زمین و زمان را کن فیکون می ساخت.

علی ، فاطمه را کمک کرد .به مدینه برگشتند.بانو را دیدم که انگار ده سال پیر تر شده بود.

خمیده و دست بر کمر گرفته بود...

و علی نیز ....آن علی چند ساعت قبل نبود.

خدایا اهل مدینه چه کردند؟

مگر فاطمه دختر پیغمبر خدا نیست؟

مگر علی تربیت یافته دست رسول و دختر پیغمبر خدا نیست؟

مگر پیامبر حرمت اهل بیت را مرتبا گوشزد نمی کرد؟

مگر رسول هر بار که به سفر یا جنگ می رفت آخرین خانه ای که از اهل آن خدافظی می کرد خانه فاطمه و اولین خانه ای که هنگام بازگشت به آن وارد می شدخانه فاطمه نبود؟

بچه ها گرد مادر را گرفتند....

 وای که قلم تاب نوشتن ندارد و کلام توان توصیف را از دست می دهد.

و آنچنان حرمتی که شکستند سنگین بود که اکنون نیز پیروانشان جهالت و شدت بغض و کینه آن مردمان را باور نمی کنند و می گویند که فاطمه بیمار شد و از دنیا رفت .

پس اگر بانو به بیماری از دنیا رفت چرا قبر او مخفی است؟
چرا خواست شبانه او را به خاک بسپارند؟

چرا خواست بانو او بد که در تشییعش فقط چند نفر از شیعیان راستین که به تعداد انگشتان دست نمی رسیدند حاضر شوند و نخواست که دیگر اهل مدینه بر پیکر پاک و مطهرش نماز گزارند؟

آری ، فاطمه شجاعت را به اوج رساند.

 و این نیز ابراز نارضایتی بانو به غاصبان خلافت و قاتلان محسن و خود است.

یا فاطمه (س) دعا کن تا ابد در راهت ثابت قدم بمانبم.

دعا کن مهدی عج را تنها نگذاریم که آقا فرمودند اگر شیعیان ما به اندازه آب خوردنی مارا می خواستند فرج حاصل می شد.

دعا کن شیعه شویم و شیعه بمانیم بانو.

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدایهم اجمعین

یا حق ،یا علی ع



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : در آرزوی شهادت : دلارام | نظر شما [ نظر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    شهادت را امیدی بود روزی...
    [عناوین آرشیوشده]