فداکاری - دیوانه دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دیوانه دل

ایثارگران

شنبه 88 فروردین 22 ساعت 11:3 عصر

بسم رب الشهداء و الصدیقین

السلام علیک یا فاطمة الزهراء، ایتها الصدیقة الشهیدة

مطلبی را از وبلاگ شهید ایلیا انتخاب کرده ام که امیدوارم آن را کامل بخوانید.

با خواندن خاطره او یاد فیلم آژانس شیشه ای افتادم و منعکس کردن تصور مردم جامعه ما از امکاناتی که فکر می کنند در اختیار ایثارگران و خانواده هایشان قرار دارد.

یاد تهمت هایی افتادم که در فیلم آژانس شیشه ای به آن جانباز زدند و حال آنکه او نمونه ای از هزاران جانباز بی ادعا و صبور جامعه ما بود.

بعضی بدون توجه به وجود سهمیه خانواده های  اساتید دانشگاه ها وسهمیه  ارگان های دولتی، فقط به سهمیه ی دانشگاهیه خانواده های شهدا و ایثارگران می اندیشند.

 آیا این تبلیغات دشمن نیست که می خواهد جوانان جامعه ما قدر از جان گذشتگی آن بزرگ مردان و از خود گذشتگی و ایثار همسرانشان را ندانند؟ که اگر چنین نبود حساسیت ها فقط روی قشر رزمنده برانگیخته نمی شد.

دشمن می خواهد که ما خود را به جای آنکه همسنگر شهدا و ایثارگران بدانیم، در جبهه مخالف آنها باشیم و موضع بگیریم، حال آنکه آنان کسانی بودند که رفتند تا من و تو بمانیم و پای اجنبی به خاک پاک میهن مان باز نشود.

و حرف ها بماند که بسیار است و مجالی برای گفتنش نیست، فقط آنکه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

 

مردان بی ادعا ...

شب گذشته رفته بودم پارک قدم بزنم از هوای پاک بعد از بارش بارون استفاده کنم که یه صحنه ای توجه من رو به خودش جلب کرد ، مرد میانسالی که روی یکی از نیمکت های پارک نشسته بود به شدت سرفه میکرد و به خودش می پیچید به سرعت خودم رو بهش رسوندم

گفتم :چی شده ؟ نمی تونی نفس بکشی ؟ من یه کپسول اکسیژن تو ماشین دارم ، چند لحظه تحمل کن الان میرم میارم …

به کمک کپسول اکسیژن حالش بهتر شد و دیگه می تونست نفس بکشه

گفت :خدا خیرت بده جوون ، این ( کپسول اکسیژن ) همیشه باهاته ؟

 گفتم :آره ، من آسم دارم به همین دلیل گاهی بهش احتیاج پیدا میکنم و باید همیشه همراهم باشه .

گفت : پس همدردیم

 گفتم :همدردیم ؟ شما هم آسم داری ؟

گفت :آسم که … من چند سال پیش شیمیایی شدم الان هم مشکلات تنفسی دارم .گفتم : پس شما جانباز هستی ، خوب شاید یه جورایی دردمون یکی باشه اما من کجا و شما کجا …بین من و شما خیلی فاصله هست .

گفت : فاصله ؟! منظورت چیه ؟ نکنه منظورت فاصله بین نسل هاست که بعضی ها تو بوق و کرنا کردن ؟

و بدون اینکه منتظر جواب از جانب من باشه سریع دو تا پاکت از تو جیبش در آورد و به من داد و من که احساس کردم دلخور شده بدون توجه به پاکت ها و بلا درنگ جواب دادم :

ـ نه نه منظور من اصلاً این نبود . می خواستم بگم شاید دردمون یکی باشه اما درد شما دردیه که خودتون انتخابش کردین ، نشونه عشقتونه ، دردیه که مطمئناً پیش خدا اجر و پاداش داره ، شاید وقتی حالتون بد میشه بیشتر از اینکه درد بکشین لذت می برین ، اما من ….

فقط لبخند تلخ و شیرینی زد .

بارون دوباره شروع به باریدن کرد

گفت : بهتره تا سرما نخوردیم بریم خونه.گفتم :  اجازه بده من برسونمت .

گفت : نه بیشتر از این باعث زحمت نمیشم ، خودم میرم .بلاخره با اصرار من قبول کرد که برسونمش . تو راه ازش خواستم که از خودش بگه که البته باز هم قبول نمیکرد اما گفت …

می گفت دو ساله که توان کار کردن نداره ، می گفت یه دختر دانشجو داره که مجبوره علاوه بر درس خوندن برای امرار معاش خانواده کار هم بکنه ، می گفت دو ساله که نتونسته اونطور که دلش میخواد به صورت دخترش نگاه کنه چون ازش خجالت میکشه ، می گفت …

رسیدیم ، وقتی خونشو بهم نشون داد انگار دنیا رو سرم خراب شد ، آخه این خونه ….

کاش اصلاً نمی رسوندمش ، کاش بهش اصرار نمی کردم ، کاش …خونشو نمیدیدم اما نه ، تا کی می خوایم چشمامونو ببندیم


تا کی؟


 نا خود آگاه مصاحبه ای از علی دایی توی ذهنم تداعی شد “ در تهران یک زمین بزرگ خریداری کرده ام تا یک کارخانه لوازم ورزشی بسازم . یک خانه ( بخونید ویلا ) کوچک در لاس وگاس و در برلین هم یک خانه دارم که خودم آن را ساخته ام یک اتومبیل بیشتر ندارم ، همان مرسدس بنزی که از آلمان به ایران آورده ام ”


و آیا این شهیدان زنده یک چندم دایی برای این آب و خاک زحمت نکشیدن که حالا نباید یک چندم او از امکانات رفاهی برخوردار باشن ؟

اما اون دو تا پاکت ، در واقع دو تا نامه بود ، نامه ای از نسل سوم به نسل اول و جوابی که یکی از رزمنده سالهای جنگ به اون نامه داده بود . در روزهای آینده اونها رو هم تایپ و ارسال می کنم ، خوندنشون خالی از لطف نیست .


یا علی مددی

شادی روح شهید ایلیا صلوات

 

 

و چرا هیچکس نگفت که آن سهمیه دانشگاه اگر هست از این طرف هم همان فرزند شهید یا جانباز مسوولیتی چندین برابر دیگران در قبال خانواده خود بر دوش دارد.

چرا هیچکس نمی گوید خرج بیماری و درمان و بیمارستان این جانبازان را که باید بپردازد؟ اما هضم وجود کمک خرج تحصیل برای فرزندانشان برای بعضی سخت است، در حالی که حتی کمک خرج هم از طرف دولت و بنیاد شهید یا ایثاگر تامین می شود و دخلی به دیگر مردم ندارد و بماند که بسیاری از آنان هم به بخش مربوطه در دانشگاهها،به خاطر رفتار بد کارمندان، یا حرف مردم مراجعه نمی کنند و بماند درد دل های بسیار خانواده ها و فرزندان این عزیزان..

 و هر که برای حق قیام کرد سیلی خورد.

التماس دعا

یا قاطمه (س)



نوشته شده توسط : در آرزوی شهادت : دلارام | نظر شما [ نظر]


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شهادت را امیدی بود روزی...
[عناوین آرشیوشده]