خاطرات محرم(3) - دیوانه دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دیوانه دل

خاطرات محرم(3)

جمعه 84 بهمن 14 ساعت 12:39 صبح

سلام

امروز که هیات شهرک رو نتونستم برم تا شب.

شب هم که رفتم هیات پایین .خاص بودن هیات پایین به این دلیله که ساعت 9:30 دیگه مراسم تموم میشه و مسوول هیاتمون نظرش اینه که نماز صبح نباید قضا بشه.

آدم نباید اصل رو فدای فرع کنه ، واجب رو فدای مستحب.هر چیزی به جای خودش.

امشب بعداز پذیرای و توزیع غذا رفتم یک پارچ آب آوردم و شروع کردم به آب دادن ، آب دادن تو مجلس امام حسین ع خیلی برام لذت بخشه .مخصوصا آب دادن به بچه ها ...منو یاد حضرت عباس ع میندازه.

از لقب ساقی هم خوشم میاد .هر وقت تو مجلس امام حسین ع اب دادیدو یاد ساقی کربلا افتادید بگید : السلام علیک یا ابالفضل العباس...

اینجاست که اقا میبینتتون و حتما براش مهم میشید.(به هر حال ما هم باید یه جوری خودمون رو جا کنیم دیگه...)

بعد که همه رفتند ما موندیم و چند تا گونی گردو نشستیم با خانومها و دوستام به گردو شکستن برای فسنجون شبهای بعد ....اینم یک کار هیاتیه با حال که دست آدم رو درد میاره!

ساعت 11:30 تقریبا کار تموم شد من که دیگه بنزین تموم کردم اومدم خونه...واسه جارو پارو هم نتونستم بمونم!

به نظر من تنها جایی که نمیشه توش ریا کرد مجلس های عزای امام حسینه ...خود اقا نمیگذاره ....واقعا برای ادم یک افتخار که سعادت پذیرایی از عزاداران امام ع رو داشته باشه ...انشالله که خدا توفیق بده.

روزی یک زیارت عاشورا فراموش نشه....اگرم دل کسی رو شکستید ماه محرمی از دلش در بیارید.

                             یا حق....یا علی ع

                                   التماس دعا



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : در آرزوی شهادت : دلارام | نظر شما [ نظر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    شهادت را امیدی بود روزی...
    [عناوین آرشیوشده]