خاطرات محرم(2) - دیوانه دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دیوانه دل

خاطرات محرم(2)

چهارشنبه 84 بهمن 12 ساعت 8:59 عصر

سلام

چقدر امشب دلم گرفته ، میدونم که از ویژگی های ماه محرمه ...چقدر غم اولیا خدا روی دل آدم سنگینی میکنه ...وحشتناکه

آخه خدایا دل تحمل این همه غم رو نداره.

کاش منم مثل شهیدای گمنام بودم .چرا همیشه آرزوی گمنام بودن دارم؟ فکر می کنم این علاقه رو خودت در دلم ایجاد کردی.

کاش گمنام می شدم.

اما یه بزرگی بود که می گفت خوبه آدم دوستانی داشته باشه که بعد از مرگش اسمش رو بیارند و براش دعا کنند.امروز صبح رفتم همون مجلسی که گفته بودم.غوغا بود محشر بود .خدا توفیق بده این ده روز صبحهاش رو برم اینجا.امشبم که اینقدر دلم گرفته که هیات پایین هم حتی نرفتم .

دیگه نمی دونم چی بگم خدایااااا همین قدر بگم که دلم خیلی گرفته خیلیییییییییییییییییییی.

آقای پناهیان صبح می گفتند کسی که دلش آروم نیست یه چیزی کم داره هر جوریم بخواد جبرانش کنه نمیشه .حالا اونی که کم داره خداست تا وقتی نره پیش خدا و خدا رو به دست نیاره دلش آروم نمی گیره اون کمبودش برطرف نمیشه.

خدایا ما بلد نیستیم تو رو به دست بیاریم ، یادمون بده .خدایا مگه ما جز تو کسی رو هم داریم؟؟

اول و آخر تویی

خوشا به حال اونایی که تو دوستشون داری برات خاصند برات مهمند. حواست بهشون هست یک لحظه هم رهاشون نمی کنی.

خوش به حالشون

خدایا به من هم یاد بده .تحویلم بگیر .من رو برای خودت تریت کن.عشقت رو تو دلم پررنگ کن .یک لحظه تنهام نگذار .نمی خوام خودم تصمیم بگیرم تو هدایتم کن .

الله نور السموات و الارض

خوشا به حال کسی که حضرت زهرا س شخصا ومستقیما تربیتش می کنه.

یا حق ...یا علی ع



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : در آرزوی شهادت : دلارام | نظر شما [ نظر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    شهادت را امیدی بود روزی...
    [عناوین آرشیوشده]